طــــــر ح
آشفته
در هلهلهٌ باد
می رود .
یک گل
میان تلاطم
نمانده است .
اما ، هنوز
طعم بهار
از بُن هر شاخه
در مشام .
سهم افق
غرقاب تـُندر است .
در کشتـــزاران عـصــر
در کشتزاران عصر
سایه های ویران شامگاهی
بریده های مانده از آفتاب نیمروزی را
به زنگاره می گیرند .
کبوتران عاشق
از عرشهٌ شناور پرواز
بزیر می آیند
و آخرین رمق آفتاب را
نوک می زنند .
و من
به پرندگانی می اندیشم
که هنوز
در ظلمت های بایر
در جستجوی دانه اند .
0 نظرات:
ارسال یک نظر