۱۳۹۷ مهر ۳۰, دوشنبه

مـغا زله با یاران

             مغـازلـه بـا یـاران

                            رحمان کریمی

بر سر عهد وطن ، خانه خراب آمده ایم
دل و جان خسته ، پر از رنج و عذاب آمده ایم
عمر بگذشت در پیچ و خم حادثه ها بی مأوا
پیرانه پیش شما ، مثل ایام شباب آمده ایم
آمدیم تا که زنیم نعره ز بیداد زمان
 ظلم حکام وطن را به جواب آمده ایم
دشمنان نیستند  یکی یا چندین به شمار
محض این دشوار ، بی شک و حساب آمده ایم
ای کسان کافتادند در وادی بس وهم و گمان
ما گذشتیم ز پندار و خیال ، بی سراب آمده ایم
در حساب ما نگنجد سود و زیانی از عمر
یاران ! پیش شما بی خط و کتاب آمده ایم
آمدیم تا که زنیم چند قلم در رسم صفا
ساده ایم مثل صداقت ، از جوش شراب آمده ایم
درد افتاده به فغان از درد جگرسوز وطن
ما با پیگیران شفیق ، راه صواب آمده ایم
باش چون رحمان نگران از بدنامی که ما
در گریز از هر زشت و گند و گنداب آمده ایم 


  









ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۷ مهر ۲۰, جمعه

نقش اخلاق در مناسبات اجتماعی و مبارزات سیاسی

                  نقش اخلاق در مناسبات اجتماعی و مبارزات سیاسی

                                                                           رحمان کریمی

    منظور از اخلاق نه اخلاق به اصطلاح مدرسه یی ( اسکولاستیک ) یا اخلاقی که واعظان غیر متعظ ریاکار در گذشته و همچنان با وقاحت تمام ، عوامفریبانه تا به امروز که بر مرکب قدرت در حال چپه شدنند ؛ به دروغ از آن دم می زنند . اخلاق فردی به خود فرد مربوط است مگر آنکه بر جامعه به نوعی اثر مخرب داشته باشد . در این نوشتار قصد اینگونه تأثیرات منفی ست . خمینی و خمینیست ها ، کیانوری و کیانوری زده ها هر کدام به گونه یی و در بخشی از جامعه به ویرانگری ارزش های اخلاق انسانی دست یازیدند . خمینی میان عوام و عوام مآب و کیانوری میان بخشی از روشنفکران سیاسی و مبارزان چپگرا ، سر در گمی ، تفرقه و دشمنی ایجاد کردند . این مسئله خود فصل قابل ملاحظه یی از مطالعات اجتماعی را شامل می شود برای پژوهشگران بی حب و بغض .
   ارزش های اخلاقی در فرد یا گروه و حتا سطح جامعه اگر از شالوده و بنای محکم و مطمئنی برخوردار باشد ، صاحب اخلاق در بدترین شرایط نامساعد و ضد اخلاقی می تواند اعتبار خود را حفظ کند . وقتی یک سونامی مهیب ویرانگر ــ آنهم در زمان پیش بینی نشده ــ  چونان غول مخوف اساطیری از دریا برمی خیزد ، بنا های محکم ستوار آسیب هایی می بینند اما همچنان سر پا می مانند برای مرمت آسیب ها . اما بناهای سست فرو می ریزند و بسیارشان را دریا می بلعد و در خود انبار می کند . بر یک سونامی سیاسی – اجتماعی همچون بلای خمینی نیز همین قانونمندی حاکم است . استحکام بنا و بنای سیاسی بستگی تام و تمام به مهندسی ذی صلاح و مصالح درست دارد که اگر چنین باشد « از باد و باران نیابد گزند » .
   ارزش های اخلاقی حافظ اصول و شئون انسانی ست ، منهای تفاوت و اختلاف اندیشه ها و دیدگاه های سیاسی . اگر ارزش ها فروریزد ، آنچنان فضای آلوده و مسمومی موجب می شود که مسخ و مرگ شخصیت ها ؛ نتیجه ناگزیر آن خواهد بود . همه چیز در قلمرو گروه مخدوش و لوث خواهد شد و البته در کسوتی فریبکارانه . رقابت طبیعی سیاسی به عناد و ستیز تبلیغاتی به زشت ترین شکل مبدل می گردد . ما چه در حوزه ملی و چه بین المللی ، امروزه شاهد اینگونه رقابت های واقعا ناپسند و بس ناجوانمردانه هستیم .
   راز و رمز بقا و دوام پیکارجویانه مجاهدین خلق امر پیچیده یی نیست که آن را همچون دشمنان و معاندان بی مروت به فرقه گرایی یا کیش شخصیت نسبت دهیم . این نسبت ها از سر حقد و بغض و حسد و ناتوانی هست و لاغیر. بیش از بیست و دو سال تجربه مستقیم دارم و بنابراین تا زنده ام بدین سازمان بی نظیر که همین بی نظیری اش موجب حیرت و اعجاب شده است ، مهر می ورزم و وفادار می مانم . این اشتیاق را کسی می تواند بفهمد که تجربه تشکیلاتی داشته باشد و نیز آشنایی عمیق با مجاهدین خلق . آنوقت دیگران مو می بینند و او پیچش مو ، دیگران ابرو می بینند و او اشارت های ابرو . آیا این مضحک نیست که به توانمند ترین تشکیلات پایدار درمبارزه را که توجه جهانیان را با شیفتگی به خود جلب کرده است ، عنوان فرقه !! بدهیم ؟ . عنوان بخشی های دشمنان نیز مثل خودشان نچسب و نادرست هستند . در حقیقت سقوط اخلاقی در عرصه اجتماعی موجب سقوط تمامی موازین بشری خواهد شد . متأسفانه ما امروز با چنین فاجعه دردناکی مواجه ایم .
   مناسبات مجاهدین خلق با هم بیانگر یک شکل طبیعی و صوفی منشانه سوسیالیستی ست که در درازنای گذشته ، هیچ صوفی صافی و هیچ عارف ربانی یا غیر ربانی قادر به ایجاد آن نبوده است . برگردید به تاریخ ، به عرفای نامدار و ببینید توانسته اند جمعی غیر ریایی برای دراز مدت گرد آورند یا نه ؟ . و فراموش نکنیم که این سازمان افتخار آمیز در چه شرایطی ایجاد شده و چه مسیر پرتلاطم و پر بلوایی را طی کرده است . پیوند آرمانی با رشته های مستحکم عاطفه و یگانگی که میان مجاهدین خلق ایران است ، البته که برای فروریختگان ارزش ها باید باعث تعجب و علت و عناوین آنچنانی شود . اگر تمام هست و نیست و حیثیت و سرمایه معنوی مردم ستمدیده ایران در چنگ فاسد و بی رحم ملایان هماره غربال و برباد می شود ، گناهش از آنانی ست که گمان می برند به ارزش های نوین دست یافته اند و همواره گریز از مرکز می زنند .
   به صراحت می گویم که مریم و مسعود از متهمان تاریخ ما نیستند بل دادستان های تاریخ امروز ایران هستند . و چنین است که انواع متهمان ریز و درشت به وکالت متهمان ردیف اول ( رژیم نابکار ) می کوشند با مغلطه و سمپاشی های مداوم ، آنان را بمباران و تخریب شخصیتی کنند که البته ول معطل اند . بیرون از این خائنان و مزدوران حقیر ، باید به روشنفکرانی که در سموم زمانه ملایان گرفتار سرگیچه شده اند گفت که یک اشکال در مقطع گرایی و مقطع نگری ست . تاریخ یک سیر بی امان دایمی ست و هرگز رسالت آن در یک مقطع تعریف و متوقف نمی شود . به هر حال و هوا و سیر اندیشه که هستید باشید اما همواره نگران و مراقب اعتبار و ارزش اخلاقی و شخصیتی خود که آنهم به یک مقطع زمانی محدود نمی شود . صرف نظر از کم و کیف های سیاسی ، پاسداری از ارزش های انسانی ؛ آدم را از لغزش و انحراف و در قضاوت ، عامی و عجول و لاجرم ظالم و بی انصاف نمی کند . نگاه کنید به روز و روزگار ملت خود که چون ملایان ملعون حاکم هر یک تجسم مرگ و نیستی هستند چگونه اجل طبیعی آدرس ها و نشان خانه ها را گم کرده است و بنابراین مرگ مفاجا مشغول درو کردن نا به هنگام جوانان هم شده است . اگر طبیب هستید و به درستی طبابت را خوانده اید باید بدانید آنانکه از پی استحاله های مکرر با پمپاژ ایدئوماکیاولی همه چیز را در پول و رفاه شخصی یافته اند نمی توانند دلسوز تهیدستان ، بیکاران ، توسری خورده و حقیرشدگان و خیل زحمتکشان ایران باشند. تلاش آنان در نهایت حسن نیت ! تلاش کسی ست که بر سر بیمار محتضری ، آیین نوین زیستن را آموزش دهد و نداند که اول باید از مردن او جلوگیری کرد و بعد از رفع علت و علل بیماری مهلک ؛ بدو رسم درست زیستن را آموخت .             









ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۷ مهر ۱۰, سه‌شنبه

سخنی با تأسف اما بی بغض و کین

                   سخنی با تأسف اما بی بغض و کین

                                                                        رحمان کریمی

   با تأسف اما عاری از بغض و کین با روشنفکران ، گروه ها و افرادی که بی شک و تردید خواهان سرنگونی تام و تمام نظام سرشار از بلا و آفت و فجایع سنگین و سرسام آور ولایت منحوس فقیه هستند . با بغض و کین با سازمان ها ، محافل و عناصری که همچنان نگران از سقوط این جرثومه فساد و جنایت ، بزرگ ترین و فعال و حاضرترین اپوزیسیون یعنی مقاومت سرفراز ایران را در صحنه آشفته سیاسی ؛ هدف خود قرار داده اند . ما اینان را مزدور و خائن به ملک و ملت می دانیم . اینان را ننگ ایران و ایرانی و تاریخ خونبارش می دانیم . مسئله مهمی که اذهان را تا حد یأس و حیرت به خود مشغول داشته عدم وحدت حد اقل میان بخش های اپوزیسیون است و نه اپوزیسیون نما ها . هر امری را علت یا عللی ست که نمی توان به صرف میل و علاقه آن را در جهت خواست خود قرار داد و نیز تا علل برطرف نگردد ، اوضاع همان است که هست . بنابراین در چنین شرایط اسفباری دعوت برای وحدت خود یک ایدآل غیرعلمی و صرفا احساساتی بیش نخواهد بود .
   عدم وحدت ناشی از اختلاف و اختلافات سیاسی ست . اختلاف یا بنیادی یعنی مبتنی بر نوع بینش و ایدئولوژی و تاکتیک های رسیدن به هدف است و یا سطحی ست و ناشی از عدم درک همه جانبه واقعیت های ناگزیر اجتماعی و سیاسی که عمدتا ریشه در روند ناسالم تاریخی دارند ، می باشد . دراین مورد است که خصوصیات روحی و اخلاقی که در یک منیّت به شدت خودخواهانه و لجوجانه متمرکز و فعال می شود. به اعتقاد این نگارنده بخش عمده یی از انشعاب هایی که گروه های سیاسی خاصه چپ را تکه تکه و بی عمل کرد و حتا منحرف به علت همین روانشناختی مورد اشاره است که تفرقه افکنان بدان رنگ و لعاب و انگیزه سیاسی هم داده اند . و البته این سخن بدان معنا نیست که عامل سیاسی را کم بها دهیم . فقدان یک رهبری قوی و قاطع و بی تزلزل و تذبذب موجب گسیختگی برداشت های سیاسی می شود در یک حزب و سازمان سیاسی و نتیجه این گسست فکری و بینشی منجر به انشعاب می گردد. یکی از گناهان و اتهامات سازمان پرافتخار مجاهدین خلق همین است که به دلیل شخصیت های نیرومند رهبری ، ساختار ایمان و هدف زیر سنگین ترین هجوم های ناباور همچنان  محکم و منسجم مانده است . دشمن که از این انسجام در رنج و عذاب و ترس وتهدید دایمی ست ، میان ضعیفان و متزلزلان می پراکند که تشکیلات ، دیکتاتوری ست !! . شورای ملی مقاومت به سالیان پیش فراخوان داد برای همبستگی ملی . اختلافات و خودمحوری ها و خود خواهی های بیمارگون و شکاک مانع تحقق این ضرورت مبرم تاریخی شد و بهره اش نصیب دشمن غدار مکار گردید .
   دیگر فرصت کم است . اعتراضات ، اعتصابات و قیام ها به ما می گوید که انقلاب در راه است . کدام رهرو واقعی انقلاب می تواند به خاطر امتحان پس داده ها و پس مانده ها از رفتن باز بماند تا شاید دری به تخته خورد و مخرج مشترکی موجب وحدت شود؟
   نکته بس مهم و تعیین کننده اینکه روشنفکر سیاسی نباید دستخوش شرایط نامساعد موجود گردد زیرا روشنفکران فراتر از چند و چون احزاب ، در قبال مردم و استبداد حاکم ، مسئولیتی تاریخی دارند و نباید فراموش کنند که خود را پیشرو می دانند و این دانستن تعیین کننده وظیفه اجتماعی ست . ایفای وظیفه در شرایط استبدادی آسان نیست مگر با فضیلت و تقوای اخلاقی . وقتی روشنفکر گرفتار پراکندگی فکر و چگونگی هدف شود ، می تواند با محفل گرایی ،  وزن و تشخص روشنفکری خود را به رخ دیگران بکشاند و نام آن را بازبینی تاریخی و بنیادی بگذارد ! . می تواند فرهنگ ورز سیاسی شود و چانه گرم کند اما باید بداند که به خرج مردم تحت ستم همه جانبه نخواهد رفت . باید مواظب باشد که شنونده یا خواننده خود را از مسئله اساسی منحرف نکند که متأسفانه می کنند و شاید خود ندانند که دارند چه می کنند ؟ . مردم زیر بختک سنگین رژیم فاشیستی و سرکوبگر و دردسر آفرین ولایت فقیه ، به نفس نفس افتاده اند و من به عنوان روشنفکر پژوهشگر و تاریخ شکاف بگویم صبر کنید زیرا شما و تاریخ شما و رنج ها و دردهای کنونی شما از اسلام است تا اسلام سرنگون نشود ، دردتان هم دوا نشود !! . این بازی های ایدآلیستی تفاخرآمیز در بحران هاست که میدان پیدا می کند برای مشغول داشتن خود و انگشت شماری . یعنی روشنفکر ناخواسته چنان از واقعیت های مطرح زمان خود به دور می افتد که ره به ترکستان می برد .
   چه ما بخواهیم و چه نخواهیم ، چه ضروری بدانیم و چه ندانیم ؛ صفحه تاریخ مبتنی بر حرکت جامعه که بیرون از اراده ماست ورق خواهد خورد. پس یا برویم در کنج خود بنشینیم و یا با این حرکت ، همراه و راهنما شویم . راه دیگری نیست جز نشخوار تنقلات ذهن خسته ، آزرده ، پشیمان اما دوستدار در صحنه ماندن . دراین قلمرو تنگ می توان آسمان را به زمین دوخت و زمین را به آسمان .           







ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed