۱۳۹۴ اسفند ۲, یکشنبه

قیــام پیــروز ، در راه اسـت



یکی از مشکلات  مردم عادی
چه در درون کشور و چه در سطح
جهانی ، لگام گسیختگی و دوچهرگی
سیاسی ارتجاع و استعمار است. روشنفکران
و آگاهان که نباید دستخوش و مشغول
چنین ترفند های موذیانه یی شوند ، وظیفه
روشنگری بعهده آنهاست .

                                    قیام پیروز در راه است

                                                                                   رحمان کریمی

تا آنجا که به خلق ستمدیده و جان به لب رسیده مربوط است ، دیگر سراپای رژیم ددمنش حاکم را که سالیان با گوشت و پوست و استخوان و روح و جان و شرف آزموده اند ؛ به خوبی می شناسند و فریب معرکه گیری های این دغلبازان آدمکش را نمی خورند ، چه انتخابات باشد و چه جام و برجام . این آگاهی از راه دور حاصل نشده است ، بل از له شدن میان دو سنگ سیاه آسیاب بدست آمده است . هشت سال بازی رفسنجانی را در کسوت  « سردار سازندگی » !!  تجربه کرده اند و هشت سال خاتمی و نزدیک به سه سال هم روحانی قالتاق را . صدای مبارزان دردمند دلیری چون دکتر محمد ملکی ، گوهر عشقی و شعله پاکروان و .... همانا صدای بیدار رنج کشیدگان ایران زمین است . این صداها در خود شناخت و آگاهی را هم دارند . وقتی دکتر ملکی نظام فاشیستی حاکم را با این جناح و آن جناحش به خیمه شب بازی تشبیه می کند ، یک دنیا بصیرت ودریافت درست در خود دارد . صدای این دلیران داغدار جان بر کف است که همچو صدای اشرفیان قهرمان و کل مقاومت سرفراز ایران ؛ ناقوس های عظیمی ست که در آسمان مه آلود تاریخ معاصر ایران به صدا در می آید . مردم ایران و نه آنانکه ریزه یا درشت خوار خوان ملایان و پاسداران هستند ، در اشکال مختلف هندسی هم مثل شکل این نظام حاکم ندیده اند . این رژیم به هیج یک از اشکال شناخته شده دیکتاتوری شباهت ندارد چه برسد به آنکه به اشتباه مکاتب هنری و ادبی را برای آن بکارگیریم . مثلا مکتبی داریم در نقاشی بنام « امپرسیونیسم » که چهره شاخص این مکتب ونسان وانکوک است . این مکتب می گوید طبیعت پیوسته در تغییر است . مثلا آفتابی را که در روز می بینیم ، هر ساعت به گونه یی دیگر و تابش آن بر طبیعت و پدیده ها در تغییر . بطور کلی ، توجه دارد به تطور و تغییر لحظه ها و بنابراین برای تجسم آن ، نقاش امپرسیونیستی بیش از نقاشان سایر مکاتب ؛ رنگ های متعدد مختلف بکار می گیرد . اگر بخواهیم برای این دیو و ددها ، رؤیایی قایل شویم ؛ باید بگوییم : خواب پنبه دانه ! و اگر شکلی ، کوبیسم است که مثلا در یک پرتره از چهره ، نه دماغ به دماغ معمول آدمی می برد و نه چشم و گوش و دهان . و هیچیک سر جای طبیعی خود نیست .اما در مجموع جلوه یی از درونمایه را منعکس می کند .
  نگارنده واژه قیام را با صفت پیروز بکار گرفت ، زیرا در فرهنگ سیاسی ؛ انقلاب مضمون و تأثیرات مداوم خود را دارد . انقلاب به یک دوران طبقاتی – تولیدی که به زوال خود رسیده است ، پایان می دهد و طبقه نوتری از حیث تولید و فرهنگ و تمدن به روی کار می آورد. انقلاب کبیر فرانسه با آنکه دوره خونین روبسپیر و بعد جنگ های ناپلئون ها  اما اهرم های اهدافی انقلاب از دست نرفت . بوروژوازی جایگزین فئودالیسم شد با تمامی مظاهر شکل تولید و فرهنگ و تمدن و آزادی هم در محدوده سرمایه و هم آزادی های اجتماعی برای خودشان . اظهار نظر آزاد است . نگارنده براین باور است که انقلاب اکتبر روسیه به نوعی سزارینی بود و بدین دلیل نپایید . البته تأثیرات عظیم جهانی آن را نمی توان انکار کرد . نگارنده همچنین انقلاب مشروطه را یک قیام با خواسته های بس محدود سیاسی می داند : حکومت قانون و مجلس شورای ملی . بخش انقلابی این قیام ، در جنبش مسلحانه ستارخان و باقرخان باید دید . دیگرانی با انجمن های مخفی هم بودند که خمیر مایه انقلابی داشتند اما نتوانستند به صورت یک تشکل واحد همگام ستارخان و باقرخان شوند تا مانع دخالت فرصت طلبانه شاهزادگان و اعیان آزرده یا رانده شده از درگاه سلطانی بشوند . شیخ فضل... نوری را در میدان توپخانه به دار کردند اما برایش فرش پهن کردند و دستمال ابریشمی به گردن کلفتش بستند تا طناب خیلی گردن آقا را جریحه دار نکند . مخلص هر جا از مشروطه صحبت کردم ، به عمد سهم روحانیت را نادیده گرفته ام . چرا ؟ چون حاصل همان سهیم شدن بود که تکلیف ایران و ایرانی با روحانیت ، روشن و یکسره نشد . آمدند در دل قانون اساسی مشروطه ، ماده یی گذاشتند که پنج مجتهد جامع الشرایط !! ( کی می بره اینهمه بار سنگین را ؟ ) می توانند مصوبات مجلس شورا را اگر با « شرع مبین » ! در تضاد باشد ، وتو کنند . اگر قیام نبود و انقلاب بود امکان نداشت بدان سرعت سر از دیکتاتوری رضاخان قزاق به کمک آیرون ساید نماینده امپراتوری بریتانیا تهران ، در آورد .
شرایط امروز ایران همچون کوه آتشفشانی ست که آماده فوران است . هیچ آرتیست بازی داخلی و خارجی ، هیچ لگام گسیختگی و دو چهرگی مزورانه داخلی و خارجی نمی تواند در وقت موعود مانع انفجار ستمدیدگان شود . خامنه یی جلاد نقش رهبری و هدایت بنیادگرایان تروریست و توسعه طلب جهان اسلام را بعهده دارد و امثال روحانی و رفسنجانی و غلتک دلقک خیلی ظریف ، وظیفه دلربایی از صاحبان ثروت و قدرت جهانی . آنکه درین میان هرگز فریب نخورده است به حق مسعود قهرمان ، مریم قهرمان ، مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت بوده و هست . ترس لاشخورهای جهانی از این است که با این مجموعه مصمم و منسجم و پویا ، انقلاب به معنی حقیقی کلمه در ایران رخ دهد و موجب دگرگونی بنیادی مترقی نه فقط در ایران که در خاورمیانه و جهان جنوبی ها گردد . حالا بگذار از حشرات انچوچکی مزدوران که دیگر پرده ها را برافکنده و آشکارا از رژیم دفاع می کنند تا آنانکه با روده درازی های به اصطلاح روشنفکرانه ، در اینترنت نقش نظریه پرداز بازی می کنند ؛ آنچه دل تنگشان می خواهد بگویند . نه صد و هزار بل یک میلیون عیب و علت با الهام از  ذات خود ، برای قهرمانان ما و مقاومت پوینده ما ردیف کنند . مخلص درد اصلی آنها را به حکم تجربه ، خوب می شناسم . زدند بیرون بر این گمان که واحد های روشنفکران سیاسی به روی آنان ، آغوش خوش آمدید می گشایند . حالا می بینند هم از دوست باز شده اند و هم به یاری نرسیده اند . سوته دلانه یکدیگر را نوازش و ستایش و حلوا حلوا می کنند و سر به دیوار ندبه می کوبند .  
  به هر حال ، قیام پیروز در پیش است . از آن جهت می گوییم : پیروز که بساط و دکان آخوند های قدرت طلب نخود هر آش بر سر راه تاریخ برچیده خواهد شد که دیگر نتوانند وارد مراحل تکامل سیاسی و اجتماعی ایران به اخلال شوند . با ننه غریبم قاپ عوام را بدزدند و در هر شهری مشتی اوباش محله ها را به دور خود جمع کنند . مثل کشیش های بعد از انقلاب کبیر فرانسه سر جایشان بنشینند و به صد بهانه و ترفند ، پا را از گلیم درازتر نکنند . وظیفه قلم زنان اهل مقاومت است که در تشریح جناح بندی های رژیم ، ناخواسته اختلافات را بیش از حد برجسته نکنند که غیرمستقیم بتواند گوشته یی از اهداف این ناکسان را بستر سازی ویا یحتمل بخش مردد جامعه را به شبهه اندازد . این ضرب المثل را از یاد نبریم که آخوند جماعت گوشت و پوست هم را می خورند اما استخوان هم را دور نمی اندازند . نقطه اتکای ما ، توده های زحمتکش به فریاد درآمده است . مهم نیست که اختلافاتشان تا چه حد است . آنچه می بینیم اینکه نه تنها آن را از دید عموم و جهانیان پنهان نمی کنند که انگار تعمدی در علنی کردن آن هم دارند . چون معمولا رژیم های دیکتاتوری هر اندازه فراکسیون و باند بازی در درون خود داشته باشند ، سعی در مخفی کردن آن می کنند و نه اینکه داستانی شود که بر هر سر بازاری هست . جامعه جوشان و معترض ایران گوشش از این صحنه سازی ها پر است و دیگر جای فریبی نیست . مجمع الجزایر اعتراضات صنفی و غیر صنفی که همگی رنگ سیاسی و ضد دیکتاتوری بخود گرفته ، بهم خواهد پیوست . تیز هوشی دو قهرمان ملی ما یعنی مسعود و مریم از دور نگری تاریخساز آنان است . طبیعی ست که خیلی ها به دلایل مختلف حوصله نیاورند . بیرون زدن اشکالی ندارد اما دست و پازدن برای بی اعتبار کردن مقاومت ، بی برو برگرد خیانت است و خیانتی بزرگ به ملت روزشمار ایران زمین و نیازی به توضیحات سفسطه آمیز هم ندارد . اینان سراز کتاب ها و جزوه ها بردارند و از گرسنگان ، بیکاران ، کارتون خواب ها ، جگرگوشه به ناحق از دست دادگان  و توسری خورده های آبرومند ایران و کودک چهارساله یی که از پشت لباس پدرش را می کشد که نرود به سمت دار، بپرسند :
خائن کیست ؟ و خادم کیست ؟ .      

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۴ بهمن ۱۹, دوشنبه

ورجا وند سرداری از تبار قهرمانان اسطوره و تاریخ



     ورجاوند سرداری از تبار قهرمانان اسطوره و تاریخ

                                                                           رحمان کریمی

آنگاه که ابودجال قتال شیاد حوزوی
با بدرقهٌ ابرسوداگران جهانی ، که می دانی و می دانم
بر لشکری از دجالگان و جاهلان بی رحم فرصتی فرود آمد
کسوفی سهمگین چونان بختک پر کابوسی
چنان بر سینهٌ فلات اهوراییان نشست
که خرد خام در ناباوری باخت خویش
بناگزیر به تبعیدگاه  « حیات خفیف خائنانه » رفت
تا به حیرت و حسرت ، عمر آرمانی خود را تمام کند .
شهامت عام و خاص ، منکوب و مرعوب وحشت شد
سعید و شکری و سعادتی را از میان برداشتند .

میهنا ، ای میهن
خلقا ، ای خلق
بشرا ، ای بشر !
آیا کس ندارد این فلات آتشکده های خاموش
تا برخیزد و با فریادها ، مشعل ها برافروزد
برای  آزادی ؟
تا شارح مشروح تاریخ
از سازندگان امروزین خود، شرمنده نباشد
ورجاوند سرداری از تبار قهرمانان اسطوره و تاریخ
چنان به دلیری برخاست
که از غریو پر خروش فریادش
دیواره های سیاه دل قلعه ابودجال را بلرزه درآورد .

میهنا ، ای میهن
خلقا ، ای خلق
شرفا ، ای شرف
غیرتا ، ای غیرت !
مفهوم پر رنج و ایثار و افتخار مقاومت را
نه میوه چینان فرصت جوی درمی یابند
 نه خرده مزدوران و خائنان خودیاب
و نه از پای افتادگان و ره گم کردگان حواشی صحنه .

جنون ابودجال ، سرریز شد و فرمان قتل عام داد
ستارگان میلیشیایی و پیشگامی را
به رگبار ظلمت برگرفتند .
قفس ها را آشیان عقابان کردند
و سوختند و ویرانه کردند هر چه باغ را .
خارستان ها ، گلگشت گل پرستان شد .
دل چه تنگ می آمد از هجوم بغض در گلو
از همرهان ناموافق و ایمان باختگان تسلیمی
دیدم هنوز پاسی از شب شیطانی نگذشته است
پرچم سپید و زرد از هر سوی در فراز
و دیدم ، زمان با پوز خنده یی شگفت
برآن سست عنصران وراجی
چه با یقین گام برمی داشت .
آن رهوار همیشه را ، بادپای خویشتن کردم
تا به جبههٌ پیل دلان ایمانی رسیدم
به جبههٌ مقاومت سرفراز ایران زمین .
مقاومت افشاگر تعرضی ، هر روزش
روز پیروزی ست .
                                           دهم ژانویه  2016

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed