۱۳۸۴ آذر ۶, یکشنبه

برشاوش


رحمان کریمی

برزمین نمی گذارد
سر بریده را
برشاوش .
در معبر افلاک برایستاده ازدیرگاهان
نه خوابش در می رباید
، هرگز
نه لمحه یی به فراغت برمی نشیند ، گاهی .

شلالهٌ خونبار افق به شامگاهان
ازآن سر بریده است
برشاوش ؟

آه
بیهوده نیست
که دیواره های این خانهٌ همیشه باستانی
گهواره جنبان عنکبوت های ماتم و ملال اند .
بیهوده نیست
که به هر گوشهٌ این کُنام هول
خون
حیات دوباره می یابد .

تا همواره
حقیقت را به جهان به مسلخ می برند
برزمین نمی گذارد
سر بریده را
برشاوش .


ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed