۱۳۹۳ تیر ۳۰, دوشنبه

هموار کنید بار دگر، راه مصدق

                           رحمان کریمی

امروز سی تیر است. یاد آور روز تاریخی سی تیر هزار و سیصد و سی و یک
که بزرگمرد نهضت ملی ایران به اعتراض استعفا داد. قیام پرخروش مردم او
را به نخست وزیری باز گرداند. ایکاش آن سردار پیر در روز بیست و هشتم
مرداد ماه سی ودو با یک پیام رادیویی مردم را به خیابان ها برای مقابله با
کودتاچیان فرا خوانده بود که مسیر ایران بدینجا ختم نشود. مصدق جاوید
نام و یاد، در پایانه عمر پرافتخار خویش با آرزو و امید به نسل های آینده
روزهای خود را در احمدآباد به اسارت سپری می کرد. جای او خالی تا آن
نسل های رهنورد مصمم و یأس ناپذیر را در مقاومت امروز ایران، از زندان
لیبرتی تا به اقصای جهان ببیند. و ببیند که چگونه بانویی قهرمان پرچم
شیر و خورشید نشان ایران را در عرصه ناموافق جهانداران، افراشته
نگهداشته است.

شعر زیر که در شماره 45 سی تیر ماه 1365 در نشریه « ایران آزاد »
بچاپ رسید و من هنوز افتخار پیوستن به مقاومت را نداشتم ، بیاد آن
سترگ قهرمان ملی ایران، به نظر خوانندگان عزیز می رسانم.

                       هموار کنید بار دگر، راه مصدق
                                                                        
ای باد غریب خانه بردوش
اینجا گذری، مکن فراموش
ما خود همه آشنای دردیم
توفان بلا و گنج  رنجیم
تو خانه به دوش و درگذاری
از عشق وطن خبر نداری
سیّاح و قلندر و غریبی
بیگانه ز خویش وهر حبیبی
افتان و وَزان به کوی وبرزن

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

روانشناختی خیانت مبتنی بر زیر ساخت فردی و تأثیرات اجتماعی و تاریخی ( 5 )



                                                         رحمان کریمی

اهورا مزدا ما را از دروغ و خشکسالی

در امان بدار   

                   « زرتشت »

در اندرون من خسته دل ندانم کیست

که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

                                       « حافظ »

و مخلص با اجازه حافظ می گوید :

در اندرون من خسته دل ندانم کیست

که من بجای او در فغانم و غوغا




در آسیب شناسی سیاسی ، همواره روی دو عامل بسیار عمده و اساسی تکیه شده و از جهات و مواضع مختلف مورد بحث و بررسی قرار گرفته است اما به یک عامل اساسی دیگر بطور تاریخی و بالینی یا پرداخته نشده و یا کم بدان بذل توجه شده است . این عامل سوم ، همانا چگونگی جامعه و مردم است که نقش تعیین کننده تا بدان حد می توانند ایفا کنند که دو عامل منفی دیگر را خنثا نمایند و نه آنکه در فاصله تأثیرگذاری های منفی آنان در نوسان باشند و یا پاسیو یا کم تحرک . شناخت عامل سوم ، بسیار سخت و مستلزم بررسی های همه جانبه اکنونی و تاریخی ست که مختصات روانفردی و روان اجتماعی آن را بدست می دهد و بیانگر این حقیقت می شود که کار رهبری آزادی ستان ضد استبداد تا چه اندازه دشوار یا آسان می باشد . در صورت دشواری به چه عوامل و ابزار تغییر و بازسازی نیاز هست . انقلاب درونسازمانی مجاهدین خلق به اعتقاد این مخلص حاصل عنایت بدین امر ضروری در روند ناهموار و پر از مانع و رادع مبارزاتی بوده و هست . نیم بند و ناکام ماندن جنبش های آزادیخواهانه از همین رهگذر، آسیب و صدمه و شکست دیدند . با توجه بدین نکته مهم اما آشکار و گویا که آن جنبش ها ، دوران خمینیسم را تجربه نکرده و گرفتار چند صدم از مصایب آن هم نبودند. شرایطی که در مجموع آنان با آن مواجه بودند ، خائن پرور بود اما نه تا این حد غیرمعمول . فرصت طلبان بودند اما نه بدین گستردگی و لجام گسیختگی . ما هم اکنون دوره یی را سپری می کنیم که آسیب روان فردی و اجتماعی آن بی سابقه است . گویی چشم ها به پس کله نقل مکان فرموده اند ! . محکمه های بحران زده اخلاق سیاسی و اجتماعی ، صرف نظر از نقش پلید رژیم حاکم ؛ روی دیوان بلخ را سفید کرده است .

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۳ تیر ۱۷, سه‌شنبه

روانشناختی خیانت مبتنی بر زیرساخت فردی و تأثیرات اجتماعی و تاریخی ( 4 )

           رحمان کریمی

چنان از شراب شعور شتابان بازاریابشان
مست مست شدند
که چون چشم بگشادند، دیدند
فراشباشیان بیرونی
محتسب شدند.
مبارک باد این استحالهٌ مستانه
ای ظریفان بی قیمت زمان!

خصلت های ژنتیکی یا وراثتی در فرد به منزله پایه و شالوده اولیه، در ارتباط و تأثیر پذیری و تأثیر گذاری روی خصوصیات اکتسابی قرار می گیرد. بدین معنی که یا با هم منطبق و همراه می شوند و یا در تضاد و تقابل با هم. عامل اساسی خصوصیات اکتسابی که همانا بستره و مجموعه شرایط اجتماعی ست، همواره بطور پیگیر و سنگین؛ سیستم حاکم است که تمامی ابزار مؤثر را در اختیار خود دارد. اگر حاکمان مستبد و فاسد نباشند، هم فضای اجتماعی باز و هم دامنه فساد بسته و بسیار محدود و معدود می ماند. اما حاکمان دیکتاتور از آنجا که عامل مسلح سرکوبگر هستند، لاجرم فضای تنفسی جامعه را تا مرز خفقان می بندند تا مگر معترضان را خاموش و عاصیان را در آن خاموشی، سرکوب و قلع و قمع کنند. در استبداد، تمامی خصلت های زشت در آدمی مجال رشد می یابد. معیارها و پرنسیب های اخلاقی و انسانی رو به کاهش، سردی و اضمحلال می گذارند. یعنی حاکمیت فاسد و فسادپرور، پرورش دهنده نه تنها خصلت ها و جنبه های منفی ژنتیکی می شود بلکه مثبت ها را هم ناگزیر می کند که به جانب منفی گری سوق پیدا کنند. یک نمونه هنوز در دسترس، رفتن شاه و آمدن شیخ است که آنچنان را به صد چندان، آنچنان تر کرد. ترس و وحشت صد چندان، فساد همه جانبه از دزدی گرفته تا رشوه خواری، احتکار، قتل و جنایت، تبعیض طبقاتی و بیکاری و بی خانمانی، افزونی فقیران سائل خیابانگرد و گسترش روزافزون فحشا آنهم در سنین کودکی و نوجوانی، فروش دختر خود به دلیل فقر و اعتیاد، همه و همه برآیند نظام دین دکان چپاولگر و جنایت پیشه ملایان حاکم است. نقش این حاکمان بی مسلک و وطن تنها در زمینه های اشاره شده خلاصه نمی شود. آنان در زمینه فکری و فرهنگی هم جامعه خسته و سرگردان و زیر فشار همه جانبه را به قهقرا می برند. پخش و القای خرافات و موهومات و بدآموزی های ضد فرهنگی از جمله کارهای پیوسته و بس سنگین نظام حاکم می شود که اربابشان بنام خدا، پدر جد شیطان را نمایندگی می کند. در چنین جو اختناق و تغذیه ضد معنوی، متأسفانه بخش قابل ملاحظه یی از مردم که همواره از دیکتاتورها خاطره و آموزش دارند، از حس همدردی اجتماعی تهی می شوند و

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۹۳ تیر ۱۴, شنبه

سه شعر

                                                                    رحمان کریمی

(به ادای دین و احترام به برگذاران میز کتاب در شکوه عظیم ویلپنت با پرچمداری درخشان مریم قهرمان)

کتاب خاطر ما
                                                                                      

کتاب خاطر ما را
با رنگ خون نوشته اند
سیاهکاران دوران ها.
کنون که پایانه مُظلم ترین ظلمت هاست
به خون فلق می زنیم رقم
آخرین ورق های این
شومنامه را.


معبر قیام خلق

این شام شکمباره های مرگ
بپایان خود رسیده است اگر که تو
چونان صبح انتظار فردایان
برخیزی و افق را از فریادها
معبر قیام خلق خود کنی .


این داغ کهنه را

این داغ کهنه را ، رفیقان !
با غ نو کنید .
در ما هنوز ، آتش طغیان
در اشتعال .

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed