۱۳۹۷ دی ۱۹, چهارشنبه

عجایب الحقایق و مَضاحَکه الدقایق ( 2 )


                           عجایب الحقایق و مضاحَکه الدقایق ( 2 )

                                                                                              رحمان کریمی

                                                ــ 6 ــ

مادری از دخترش پرسید :
ــ یک سال از ازدواجت با جبار می گذرد. ما هنوز نمی دانیم کسب و کار او چه هست ؟
دختر گفت :
ــ مادر ! روز اول که به خواستگاری آمد گفت که استاد مدرسه عالی علوم تربیتی اوین است
مادر تعجب کرد و گفت :
ــ دخترم بدت نیاید ... پس چرا خودش اینقدر خشن و بددهن است
دختر گفتش که :
ــ می گوید که دانشجوها تربیت شدنی نیستند . اعصاب همه اساتید را خرد و خمیر کرده اند .

                                                  ــ 7 ــ

اول شب بود . ملایی جوان از « جهاد سازندگی » روی تیغه پهن دیوار به چشم « شرعیات » حوزوی ، دختر همسایه را دید می زد . برادرش در حیاط داد زد :
ــ مادر یک دزد روی دیوار است
ملا گفت :
ــ عوضی ! منم ... دزد در حیاط است
ــ مادر ! دزد نیست ... شاه دزد است .

                                                     ــ 8 ــ

می گویند حکیمی ( بقراط ) در روزگاران قدیم گفته بود :
ــ بگو دوستت کیست تا بگویم کیستی
امروزه باید گفت :
ــ بگو دشمنت کیست  تا بگویم کیستی

                                                    ــ 9 ــ

ملایی غیرحکومتی که با کت و شلوار رفت و آمد می کرد ، پدر گفتش :
ــ پسرم رفتی قم تا عالم ربانی بشوی ، حالا که شدی کسوت را از تن برانداخته یی ؟
ــ به خدا که با آن لباس هم خجالت می کشم که میان مردم بروم و هم ترس جانم را دارم .

                                                     ــ 10 ــ

در عهد عتیق ! هزاره سوم میلادی در خارج کشور ککی افتاد در تنبان جماعتی . هر فرهنگ کاری یکباره سیاستکار و هر به تقاعد رسیده یی آماده نجات وطن شدند اما کس مرد میدان فرماندهی ندیدند جز شهزاده یی واقعا بی باک و دلیر که هر شب به برد و باخت دل به دریا می زد و به کازینوها می رفت . شهزاده هم چون به گرد خویش آن خوشباورها را دید که میان دود و دم خر داغ کردن ، برای او کف می زنند و هورا می کشند برحسب احتیاط از ترس مبادا شوخی شوخی بخاری از او بلند شود ، در نهایت بی بخاری شد سراپا یک دموکرات سکولار برشته و کنجد زده .

                                                     ــ 11 ــ

طلبه یی حکومتی از فرزند شش ساله اش پرسید :
ــ دلت می خواهد چکاره بشوی ؟
پسرک جواب داد :
ــ ژاندارم بیابان
پدر تو هم رفت . از سر نومیدی گفت :
ــ اقلا بگو پاسدار
ــ نه بابا ! مردم به آخوندها و پاسدارها فحش های بد بد می دهند .

                                                      ــ 12 ــ

پسر بچه یی مادر را گفت :
ــ من دیگه شب ها توی اتاق نزدیک بابام نمی خوابم
مادر پرسید :
ــ مگر سردار بابا خروپف می کند ؟
پسر گفت :
ــ اون که هیچ ! همش داد و فریاد می کنه که آی اومدن اومدن . کی اومده مامان که بابام اینقدر تو خواب می ترسه ؟
ــ قربونت برم ... هنوز نیامدن ، وای از آن روز که بیان .

                                                    ــ 13 ــ

پاسداری شباهنگام از یکی از کوچه باغ های پل تجریش می گذشت . جلو در باغی ویلایی ، ملایی بی عبا و عمامه اما با ردا دید که تلو تلو می خورد . سلام و علیک غلیظی کرد و گفت :
ــ در این وقت دیر شب نفس مطهر حاج آقا هوا را چه معطر کرده است
ملای حکومتی سنگینی اش را روی پاسدار انداخت و گفت :
ــ چه کنیم برادر ! به علت سوء هاضمه امشب سخت ترش کرده بودم . آقا زاده هم هر شب سر دل پیدا می کند . داشت عرق نعنای وستند واچ می خورد . دو استکانی هم به ابوی داد تا رفع ترشال شود .
پاسدار خندید و گفت :
ــ حاج آقا ! وستند واچ ساعت است . آقا زاده عرق نعنای اسکاچ می زده .
ملا دو قُپه پاسدار را گرفت و فشرد که :
ــ تو هم برادر از اون ختم ها هستی
پاسدار جوابش داد :
ــ چه کنیم حاج آقا ! ما هم هر وقت سردی مان می شود عرق گاوزبان چاپ سیاه می زنیم . لطفا بروید در باغتان هوا بخورید ، اینجا خوبیت ندارد .
ملای حکومتی با لحنی در دستگاه حوزوی گفتش :
ــ پسرم به علم هم توجه داشته باش . شب ها زیر درختان جن ها زیادند که نفس آدم را تنگ می کنند .
پاسدار گفت و رفت :
ــ برید در ساختمان یک استکان دیگر به سلامتی امام راحل و رهبر معظم بزنید و راحت بگیرید بخوابید .

ادامه دارد ...     












ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

نگاهی به تابلو آشفته دوران استبداد

                           نگاهی به تابلو آشفته سیاسی دوران استبداد

                                                                               رحمان کریمی

چنان گم کرده راهی شد
که افتادش به بی راهی
کنون حیرت زده مانده
ز رسم رهروان ، امروز .

   نه زمان ثابت می ماند و
نه شرایط زمان . لاجرم مقتضیات
مناسب ، تابع تغییرات زمانی قرار
می گیرد.

   فضولباشی هایی که یا از سر جهل یا جهل و غرض نمی توانند این امر بدیهی را که برای جنبش های سیاسی الزامی می شود  بفهمند ، همواره پاپِی مبارزان آزادیخواه می شوند که دیروز آن را می گفتید و امروز این را و از این قبیل بهانه های جاهلانه تا امر حیاتی مقاومت در برابر استبداد را لوث و باطل شده ، بدهکار کنند . سرخوردگان از جنبش آزادیبخش به دلیل نرسیدن وقت میوه چیدن هایشان ، دلسرد ، خود را فریب خورده و زیان دیده به امید جبران مافات به خیانت و مزدوری به آغوش دشمن پناه می برند . آشکار است که این عناصر منحط چه خطابه های اشک آلود کلیشه یی و مکرر صادر می کنند که اگر غربال برداشته بودند تا هوا را ببیزند ، شاید ته و توی غربال ارزنی آبرو برایشان می ماند . بر این مزدوران مظلمه این اشاره را کافی ست .
   فرصت طلب و مجمع فرصت طلبان هم داشته و داریم که چون قبله گاه ایدئولوژیکی آنان فرو ریخت ، چنان زلزله یی در ارکان شان افتاد و چنان سونامی شکست و مغبونی آنها را به ناکجا آبادها پرتاب کرد که پشت دیوار رژیم استبدادی تلنبار شدند و گوش خواباندند که صدای مصلحی ، رفرمیستی از درون بشنوند . طاقت شان تا بخواهی به سالیان زیاد بود و آنچه را که تاب شنیدنش را نداشتند صدای رسای مجاهدین خلق و مبارزان راستین بود. این صداها را می کوبیدند تا بلکه به گوش ساکنان حاکم جنایت پیشه اندرونی خوش آید و این زباله های سیاسی را زینت بخش سفره رنگین غارتی خود کنند. امروز از آنان می بینیم که وقتی بی ایمان شدی چه راحت می توانی از مارکس و لنین به رفسنجانی و خاتمی و روحانی یعنی شیوخ شیاد جنایتکار برسی و چون کفگیر شیخ به ته دیگ خورد به عشق حلیم چهار دست و پا بپری در دیگ شاه بی تخت و تاج .
   واقعا هیچ رژیم استبدادی مثل ملایان حاکم نتوانستند تابلو سیاسی ایران را این چنین درهم بریزند ، هیچ رژیم دیکتاتوری اینقدر حیاط خلوت و آبریزگاه ها در داخل و خارج کشور نداشته و ندارد . من اعتراف می کنم که این معممان و مکلاهای خدایشان شیطان و ماکیاول از بی نظیرترین استعدادهای اهریمنی برخوردارند که توانسته اند هر که و هرچه پلید ، بیاورند بالا. عجبا که پلیدان بدین پندارند که عقربه های زمان روی اشرار حاکم برای همیشه متوقف شده است . حالا بیا بگو که در عهد پهلوی بدین اندازه فساد و چپاول و نه شهید و نه خائن بود. روشنفکرانی که دست برقضا خود را جمهوریخواه معرفی می کنند به تو خواهند گفت که چون بدین اعتراف برخاستی پس بیا زیر بیرق سلطنت ! . غافل از آنکه رهروان واقعی زمان اگر به عقب برگردند همانا که از مرتجعانند.
   سازمان پرافتخار و پر انرژی مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت ایران هماره در تعیین موضع مبارزاتی خود ، زمان را یک خط مستقیم تا به هدف ندیده و نمی بیند . خط زمان از حیث محتوا و شرایط پیوسته در تلاطم و تغییر جهت است . بنابراین هدفمندان جدی و پیگیر و از پای درنیامدنی این اصل علمی و واقع بینانه ضروری را فهم کرده و متناسب با آن به پیشروی ادامه داده اند. مریم قهرمان - این شجاع بانوی بی نظیر عصر سخت ما – پرچمدار قامت افراشته یی ست که صبورانه و مصمم با بصیرت کافی ؛ کاروان جانبازان و سختکوشان را به سرمنزل مقصود خواهد رساند. بگذار تن پروران بلغمی مزاج سیاسی در اوهام و آرزوهای دست نایافتنی خود چند روزه یی نشئه شوند.
   لازم به تکرار نیست که از بدو به سلطنت نشستن خمینی خونخوار دجال ، حرف و دعوای مجاهدین خلق بر سر اصل آزادی بوده و کماکان هست . مقاومت ایران بر این پایه و محور در نهایت فداکاری و تحمل همه نوع ضرر و زیان که ابزار تبلیغاتی خودفروشان شده است ، سیاست مبارزاتی بی امان خود را جمع بندی کرده و مطمئن به پیش می رود.
   پیش به سوی آزادی و رهایی خلق ستمدیده ایران زمین .         














ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed