۱۳۹۷ مهر ۱۰, سه‌شنبه

سخنی با تأسف اما بی بغض و کین

                   سخنی با تأسف اما بی بغض و کین

                                                                        رحمان کریمی

   با تأسف اما عاری از بغض و کین با روشنفکران ، گروه ها و افرادی که بی شک و تردید خواهان سرنگونی تام و تمام نظام سرشار از بلا و آفت و فجایع سنگین و سرسام آور ولایت منحوس فقیه هستند . با بغض و کین با سازمان ها ، محافل و عناصری که همچنان نگران از سقوط این جرثومه فساد و جنایت ، بزرگ ترین و فعال و حاضرترین اپوزیسیون یعنی مقاومت سرفراز ایران را در صحنه آشفته سیاسی ؛ هدف خود قرار داده اند . ما اینان را مزدور و خائن به ملک و ملت می دانیم . اینان را ننگ ایران و ایرانی و تاریخ خونبارش می دانیم . مسئله مهمی که اذهان را تا حد یأس و حیرت به خود مشغول داشته عدم وحدت حد اقل میان بخش های اپوزیسیون است و نه اپوزیسیون نما ها . هر امری را علت یا عللی ست که نمی توان به صرف میل و علاقه آن را در جهت خواست خود قرار داد و نیز تا علل برطرف نگردد ، اوضاع همان است که هست . بنابراین در چنین شرایط اسفباری دعوت برای وحدت خود یک ایدآل غیرعلمی و صرفا احساساتی بیش نخواهد بود .
   عدم وحدت ناشی از اختلاف و اختلافات سیاسی ست . اختلاف یا بنیادی یعنی مبتنی بر نوع بینش و ایدئولوژی و تاکتیک های رسیدن به هدف است و یا سطحی ست و ناشی از عدم درک همه جانبه واقعیت های ناگزیر اجتماعی و سیاسی که عمدتا ریشه در روند ناسالم تاریخی دارند ، می باشد . دراین مورد است که خصوصیات روحی و اخلاقی که در یک منیّت به شدت خودخواهانه و لجوجانه متمرکز و فعال می شود. به اعتقاد این نگارنده بخش عمده یی از انشعاب هایی که گروه های سیاسی خاصه چپ را تکه تکه و بی عمل کرد و حتا منحرف به علت همین روانشناختی مورد اشاره است که تفرقه افکنان بدان رنگ و لعاب و انگیزه سیاسی هم داده اند . و البته این سخن بدان معنا نیست که عامل سیاسی را کم بها دهیم . فقدان یک رهبری قوی و قاطع و بی تزلزل و تذبذب موجب گسیختگی برداشت های سیاسی می شود در یک حزب و سازمان سیاسی و نتیجه این گسست فکری و بینشی منجر به انشعاب می گردد. یکی از گناهان و اتهامات سازمان پرافتخار مجاهدین خلق همین است که به دلیل شخصیت های نیرومند رهبری ، ساختار ایمان و هدف زیر سنگین ترین هجوم های ناباور همچنان  محکم و منسجم مانده است . دشمن که از این انسجام در رنج و عذاب و ترس وتهدید دایمی ست ، میان ضعیفان و متزلزلان می پراکند که تشکیلات ، دیکتاتوری ست !! . شورای ملی مقاومت به سالیان پیش فراخوان داد برای همبستگی ملی . اختلافات و خودمحوری ها و خود خواهی های بیمارگون و شکاک مانع تحقق این ضرورت مبرم تاریخی شد و بهره اش نصیب دشمن غدار مکار گردید .
   دیگر فرصت کم است . اعتراضات ، اعتصابات و قیام ها به ما می گوید که انقلاب در راه است . کدام رهرو واقعی انقلاب می تواند به خاطر امتحان پس داده ها و پس مانده ها از رفتن باز بماند تا شاید دری به تخته خورد و مخرج مشترکی موجب وحدت شود؟
   نکته بس مهم و تعیین کننده اینکه روشنفکر سیاسی نباید دستخوش شرایط نامساعد موجود گردد زیرا روشنفکران فراتر از چند و چون احزاب ، در قبال مردم و استبداد حاکم ، مسئولیتی تاریخی دارند و نباید فراموش کنند که خود را پیشرو می دانند و این دانستن تعیین کننده وظیفه اجتماعی ست . ایفای وظیفه در شرایط استبدادی آسان نیست مگر با فضیلت و تقوای اخلاقی . وقتی روشنفکر گرفتار پراکندگی فکر و چگونگی هدف شود ، می تواند با محفل گرایی ،  وزن و تشخص روشنفکری خود را به رخ دیگران بکشاند و نام آن را بازبینی تاریخی و بنیادی بگذارد ! . می تواند فرهنگ ورز سیاسی شود و چانه گرم کند اما باید بداند که به خرج مردم تحت ستم همه جانبه نخواهد رفت . باید مواظب باشد که شنونده یا خواننده خود را از مسئله اساسی منحرف نکند که متأسفانه می کنند و شاید خود ندانند که دارند چه می کنند ؟ . مردم زیر بختک سنگین رژیم فاشیستی و سرکوبگر و دردسر آفرین ولایت فقیه ، به نفس نفس افتاده اند و من به عنوان روشنفکر پژوهشگر و تاریخ شکاف بگویم صبر کنید زیرا شما و تاریخ شما و رنج ها و دردهای کنونی شما از اسلام است تا اسلام سرنگون نشود ، دردتان هم دوا نشود !! . این بازی های ایدآلیستی تفاخرآمیز در بحران هاست که میدان پیدا می کند برای مشغول داشتن خود و انگشت شماری . یعنی روشنفکر ناخواسته چنان از واقعیت های مطرح زمان خود به دور می افتد که ره به ترکستان می برد .
   چه ما بخواهیم و چه نخواهیم ، چه ضروری بدانیم و چه ندانیم ؛ صفحه تاریخ مبتنی بر حرکت جامعه که بیرون از اراده ماست ورق خواهد خورد. پس یا برویم در کنج خود بنشینیم و یا با این حرکت ، همراه و راهنما شویم . راه دیگری نیست جز نشخوار تنقلات ذهن خسته ، آزرده ، پشیمان اما دوستدار در صحنه ماندن . دراین قلمرو تنگ می توان آسمان را به زمین دوخت و زمین را به آسمان .           







ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

0 نظرات: