۱۳۸۴ اسفند ۱۶, سه‌شنبه

باران بلند شبانه


رحمان کریمی

آنکه را پای رفتن نیست

تکرار این وحشت شبانه را

چه حاصل ؟

آنکه را توان دیدن نیست

خیره گی مضطرب چشم ها را تا اعماق

چه سود ؟

این روح من ا ست

روح سرگردان تراز سرگردان من است

که در واژه یی از آنسوی این هول

به دیداری غمگنانه می گرید .

مگر این عبور را

احتمال توطئه یی نیست

که بدینگونه ناخرسند اما دلیر

سطر سطر خیابان را

تا پاسی از انفجار

تا باران

تکرار می کنم .

هیچ کس را غم این باران نیست

گیرم ببارد دیری .

هیچ کس با ران بلند شبانه را

به خشکسالی تمام روز

تدبیری نیست .

من شانه به شانه نیستم ، اما

شانه هایم می لرزد .

من سایه به سایه نیستم ، اما

سایه ام باران است .

صدای خیس شبانه ام

در امتداد تهی

چه طنینی دارد .

با خود می گویم ، با تو

ای همراه تر از گام هایم با من

با خود می گویم ، با تو !

این برزگران را غم بارانی نیست

کشت شان ، کشت هزاران ساله است

بام شان ، اندوده به صد اطمینان

این منم ، این تو

با تنی خسته ، فرومانده ز راه .

ورنه اینان ،

به هر توطئه یی خرسندند

ورنه اینان ،

سبکبالانند ! .

این شعر در سال 1347 سروده شده و در سال 1348 در فصلنامه « فصل های سبز » بچاپ رسید که فصلنامه مذکور به علت داشتن مطالب انقلابی و ضد رژیم شاهی ، از جمله از زنده یادان « امیر پرویز پویان » و « سعید سلطانپور » و... توسط مأموران و سانسورچیان در چاپخانه جمع آوری شد . این شماره که آخرین شماره « فصل های سبز » بود در اواخر انقلاب 57 ، باهمان مطالب انتشار یافت که شعر فوق هم درآن آمده بود . بعدها دوستان خاصه بند دوم این شعر را نوعی پیشگویی ناخودآگاه مبنی برظهور خمینی در صحنه سیاسی ایران ، تعبیر و تفسیر کردند . استناد آنها به سطر « ... که در واژه یی در آنسوی این هول / به دیداری غمگنانه می گرید » می بود . به هرحال چون در زمینه اوضاع ، تغییری بنیادی و اساسی نمی بینم ؛ امروز نیز همچنان از محتوای این شعر دفاع می کنم .

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

0 نظرات: