بـیـســـت تــک بـیـتــــی
رحمان کریمی
ــ 1 ــ
ظاهر و باطن اگر یکسان بُوَد
مشکل انسان بسی آسان بُوَد
ــ 2 ــ
در راه حــق بایــد بـا منـش حــق قــدم زدن
ورنه حکایت لوطی است و دوستی خاله خرسه
ــ 3 ــ
همت از اشرف بیاموزیم و غیرت از اشرفی
کاین بهای رنج ایران است در روزگار بی کسی
ــ 4 ــ
از من مپرسید راه و رسم عاشقی درین روزگار دلمرده
از اشــرفیــان بیــامـوزید عـزم و رسـم وفـاداری را
ــ 5 ــ
با دست تهی بتوان آمد به مصاف خصم
گرکه باشد عشق میهن چون مثال اشرفی
ــ 6 ــ
ستم پیشه را ، پیشه کن کوفتن
چو ادبار خانه زخـود روفتــن
ــ 7 ــ
آزاده نـَبَـرد بـار تعصــب بـــر دوش
هرجا که حقیقت دید ، تصدیق کند آن را
ــ 8 ــ
ما سنگ روی یخ شدن را ترجیح می دهیم به سکوت
آنجــا که نیسـت گــوش شنـوایی بـرای حــرف حـق
ــ 9 ــ
چــون تـو را نیسـت ســوء نیتـی در کار
حق را بگو گیرم که نشنوند ابنای روزگار
ــ 10 ــ
عاشق آن باشد که دیروز و امروز و فردایش یکی ست
جــز دل مشتـاق ســوزانـش که سـرکـش تـر شــود
ــ 11 ــ
ما نیستیم چشم انتظار مرحمت روزگار خویش
این عفریته پیر ، همان عروس هزار داماد است
ــ 12 ــ
آدم از باغ بهشـت آمد و دوزخ ساخـت
ما در این برزخ تاریک به دنبال چه ایم ؟
ــ 13 ــ
دلت دریای آتش هسـت یا اجـاق ســرد بی مهــری
بگو تا من بگویم نیز ، حکایت های سخت دوران را
ــ 14 ــ
چـراغ افـروز راه حـق نمی ترسـد ز تاریکی
کجا ترسد ز شبکوهی ، پلنگ تیزپای بی پروا
ــ 15 ــ
مهرورزی از مــرام فطـرت است آری ولی
با زبان چرب نتوان پوشیده داشت بد فطرتی
ــ 16 ــ
با بی ریشه گان نتـوان وقـت درازی بودن
تیشه در دست به کمین است که کَنـَد بنیادت
ــ 17 ــ
تا دشمن نگوید ، باید از دوست شنید
آنکس که نشنود ، دشمنی کند به خود
ــ 18 ــ
آنکس که نشنـود سـخن دوست از موضع صواب
پیش او چه دوست چه دشمن ، چه دوغ ودوشابی
ــ 19 ــ
راستان کنند راست هرآنچه که کج شود
این مُلک را بین که کژ کند راسـتان را
ــ 20 ــ
جهان از آن تو نیست اگر که چون رحمان
به راســت و دروغ کسان شـوی باریک
0 نظرات:
ارسال یک نظر