شــش شــعر کــوتـا ه
رحمان کریمی
« 1 »
تا ادباریان
نفرت ونکبت خود را
نثار خلق می کنند
من با واژگانم
روفتگر خاک میهنم .
« 2 »
سود و سودای جهان
بی دل عاشق چه ثمر
کهنه انبار نموری
که درآن میراثی چند .
« 3 »
بی وفایان جهان
خرده فروشان دل اند
شور وایمان تو گنجی ست
که به بازاری نیست .
« 4 »
می کشیم بار خلایق
به ستم ها ، آری
ما دراین راه
بسی تیر ملامت خوردیم .
« 5 »
چهره افروخته کن
خنده بزن ، شادی کن
باغ غمگینی تو
ما را کشت .
« 6 »
با چراغ
به باغ ما مروید .
برهر درخت
هزاران ستاره
تابان است .
0 نظرات:
ارسال یک نظر