تقدیم به عصاره جوشان مقاومت سرفراز ایران ، قهرمانشهر اشرف
مــن رفیــق روز های ســـختم نه آســـان
رحمان کریمی
تا همواره جهان
از پس یک خاموشی سرد
دگر باره
در کاسه صبر به تنگ آمدگان زمین
می جوشد و از خشم لبریز می شود
این پیر نیز ، با دگربارگان وقت
جوان برمی خیزد در عزم ملتش .
من رفیق روزهای سختم نه آسان
از رفتنم باز مخوانید ، از گفتن نیز آری .
تا ناهمواری های جهان برجاست
انسان نیز برپاست
امروز نهر و فردا رود و پسین فردا دریا می شود .
هیهات ، هیهات
فروپاشی هیچ دیواری برای همیشه
تهیدستان عالم را در چنبره زنجیر مطلای قدرت و فریب
به خواب نخواهد برد .
چنین خواب خانه برباد ده ، براین پیر شبخیز نیز حرام باد ، حرام
من رفیق روزهای سختم نه آسان
از رفتنم با زمخوانید ، از گفتن نیز آری .
تا همواره انسان را جویباری می خواهند
که آرام از باغ خداوندان قدرت بگذرد
تا با جان خویش گل های مسموم را سیراب کند
این پیر سرکش نیز ،
با هر سیلابی می رود تا باغ نمرودیان را برکند از جا .
من رفیق روزهای سختم نه آسان
از رفتنم باز مخوانید ، از گفتن نیز آری .
تا همواره در شبانه های تلخ تاریخ
خورشید بردوشان میهنم ، در پیکارند
این طبال پیر کلمات نیز ، پای لنگان اما بی هراس و شک
از کناره می آید با امیدی جوشان به فردا .
من رفیق روزهای سختم نه آسان
از رفتنم باز مخوانید ، از گفتن نیز آری .
تا همواره این دل پیرافروز
ضربه می کوبد بر دیواره جان
جان ویرانم ، ویران تر از این باد اگر
تا آخر این حادثه ، بیدار و خروشان نروم .
من رفیق روزهای سختم نه آسان
از رفتنم باز مخوانید ، از گفتن نیز آری .
** این شعر در نشریه وزین و استبداد ستیز « مجاهد » در شماره 624 فوق العاده بهار
1382 بچاپ رسیده است .
0 نظرات:
ارسال یک نظر