یک بیت پرسشی و یک شعر 
 برای کارگران ، زحمتکشان ، دانشجویان ، جوانان و ستمدیدگان در اسارت اوباشان و رجاله های نظام فاشیستی دینی  
                                        
*** ظالمان اندر شمارند یا مظلومان پرشمار ؟           ترس و تسلیم می کند هر ظالمی را چیره تر 
 
 
                              نعـــره زنان ســیلا ب شـــوید ، اشــرف شـــعار شــوید !
 
                                                                                                     رحمان کریمی 
 
ای زحمتکشان تهیدست میهنم 
اگربه چیزی می ارزیدم 
خود را برای شما ، درشهرهای ثروتمند جهان 
به حرّاج می گذاشتم ، 
همچنانکه برگزیدگان جن و جادو 
درسرزمین تو ، هستی تورا 
به تاراج نهاده اند . 
 
ای گرسنگان به اعماق افتادهٌ میهنم 
ــ آن سرزمین آفتاب سرخ و زر سیاه ــ 
وقتی دربرابر نان های به صد کرشمه اینجا می ایستم
دلم می خواهد فریادکنان 
پای گندمزاران و آسیاب های غنی جهان بچرخم 
تا گرم و تازه ترین نان را برای شما 
شاطری کنم . 
 
ای کودکان درآرزوی یک عروسک 
اگرم بهایی بود 
چونان پیرعروسکی دلقک 
پشت ویترین های رنگین غرب می نشستم 
تا مگر به تفنن و تفریح 
کودکی مرا باز خـَرَد .
 
ای دختران و پسران پشت درهای بستهٌ عشق ، منتظر
اگرم جوانی بود 
به کوهستان ها ، فرهاد می شدم 
به بیابان ها ، مجنون 
عاشقان کامیاب جهان را با ناله وفریادهایم 
برآن قلعه جن و جادو می شوراندم 
تا درها باز و عشق ، آزاد شود . 
 
آه 
ای زنان و مردان همیشه سرگردان 
عموجلیل ، شهربانو ، مریم جان 
بابای صفدر ، ننه ی اصغر ، کاکای حیدر
آی بچه های آن محلهٌ آشنا : 
ژاله ، شبنم ، شعله 
ایرج ، بهمن ، آرش 
دردتان به جان این دردمند 
شفاخانه شما در کجای جهان است ، درکجا ؟ 
آنجا ، درهمان کوچه ها وخیابان های ممنوع 
بغض های فروخورده را فریاد کنید 
فریاد کنید وبا تهیدستانتان ، با گرسنگانتان ، با عاشقان و شوریدگانتان 
بپاخیزید ! 
دیگر فریب کوتوالان پیررنگ دغلکار 
و طبیبان دروغین همکاسه با مرگ وننگ را مخورید . 
شادمانا ، شاد ! 
دیوارهای قلعه جن وجادو پوسیده است 
و شما دریک صبح سرخ رستاخیز 
نعره زنان سیلاب شوید 
نعره زنان ، اشرف شعار .   
 
 
 
 
 
 








 
