تقدیم به : شهدای مجاهدین خلق و مبارزان راه آزادی
آ ذ ر رود یا رُمانس سرخ
رحمان کریمی
تب و ترانه های عاشقان و شهیدان را
پلکانی کردم تا به ایوان ما ه .
چون بر آمدم در باغ ستارگان بودم
با نوان صبور سیاهپوش ، آن شاهدان نور در ظلمت
در همهمهٌ معطر نسیم و بهت بیکرانگی
در پای گهواره های خون و خاطره
معصومیت آن عاشقان شهید و شهیدان عاشق را زمزمه می کردند .
چه لالایی شگفت انگیزی ، چه شورابه های سرخفام شناور در جان و عاطفه
که دل را ، دل بیقرار سودای را به سینهٌ آتش می سپرد .
آنگاه که آتش در تلاطم شورابه و شورابه در غوغای آتش ، گـُرمی گرفتند
من دیگر ، همه زندگی را رفته بودم .
چه آسان می شود جهان وقتی که تو فقط یک جرقه یی ، یک جرقه .
ای عارفان ناپیدای زمین !
آن جرقه های رخشان از دهان پاک آن ستارگان بود
رودی از آذرخش و عشق و اندوه
بزرگراه کهکشانی که تاریخ با سنگین ترین بارهای اضافه از آن می گذرد
تا شاهدان زمان نمیرند و دفتر عشق
در سردابه های نمور دروغ ، مدفون نشود .
ای ستارگان عاشق ، ای بزرگواران جانباز نجیب ما !
این بی نام ترین نام ها که من باشم
وقتی از آن آذررود بی قرار ، جرعه یی نوشیدم
در تب سماعی تند ، گـُر گرفتم و چرخیدم
چرخیدم و گـُر گرفتم .
صفای تو ای ستارهٌ عاشق !
که به شباهنگامی مُظلم ، طلوع کردی
و به سپیده دمانی خونین بال ، پرواز
صفای تو ای آذر رود .
0 نظرات:
ارسال یک نظر