مغـازلـه بـا یـاران 
                            رحمان کریمی 
بر سر عهد وطن ، خانه خراب آمده ایم 
دل و جان خسته ، پر از رنج و عذاب آمده ایم 
عمر بگذشت در پیچ و خم حادثه ها بی مأوا 
پیرانه پیش شما ، مثل ایام شباب آمده ایم 
آمدیم تا که زنیم نعره ز بیداد زمان 
 ظلم
حکام وطن را به جواب آمده ایم 
دشمنان نیستند  یکی یا چندین به شمار 
محض این دشوار ، بی شک و حساب آمده ایم 
ای کسان کافتادند در وادی بس وهم و گمان 
ما گذشتیم ز پندار و خیال ، بی سراب آمده ایم 
در حساب ما نگنجد سود و زیانی از عمر 
یاران ! پیش شما بی خط و کتاب آمده ایم 
آمدیم تا که زنیم چند قلم در رسم صفا
ساده ایم مثل صداقت ، از جوش شراب آمده ایم 
درد افتاده به فغان از درد جگرسوز وطن 
ما با پیگیران شفیق ، راه صواب آمده ایم
باش چون رحمان نگران از بدنامی که ما 
در گریز از هر زشت و گند و گنداب آمده ایم  








 
