۱۳۹۰ اسفند ۱۰, چهارشنبه

وقتی کفگیر ته دیگ سوخته و ماندهٌ سی و پنج سال پیش را بالا می آورد

وقتی کفگیر ته دیگ سوخته و ماندهٌ سی و پنج سال پیش را بالا می آورد
رحمان کریمی
هیچ رژیم دیکتاتوری درخرید یا بکارگیری مستقیم یا غیرمستقیم افراد به ویژه درخارج از کشور، به گرد نظام ملا طوایفی حاکم برایران نرسیده و نخواهد رسید زیرا آن جماعت اوباش فاشیست دراین زمینه رکورد غیرقابل رقابتی به جای گذاشته اند . تاراج و چپاول و حیف و میل ها و بخشش های سخاوتمندانه برون مرزی همه و همه از کیسه یک ملت دربند و سرکوب شده است . اگراز درآمد حاصل از فروش نفت ومعادن و.... چیزی دست ملت نمی گیرد اما حاضر به خدمتان بی نصیب نمی مانند . بدین لحاظ است که ملایان می توانند بخصوص از میان بخش ها وعناصر منفعل وسرخورده از آرمان های پیشین خود ، بهره وری کنند . این کار یا بی واسطه به انجام می رسد یا توسط واسطه های دست اول ودوم . سوژه ها بنابر جو سیاسی حاکم باید روی دو موضوع عمده متمرکز شده وبدان ها دامنه و گسترش دهند : الف ــ ضدیت و مقابله با سازمان مجاهدین خلق ایران با قلم وبیان و نسبت دادن اتهامات واهی و جعلیات و تحریف حقایق برای بدبین کردن افکارعمومی ونیز همیاری وهمپایی با سازمان ها و محافل دولتی کشورهای غربی باز هم علیه مجاهدین خلق.


ب ــ نفی و رد و تبلیغ حول مضرات انقلاب و محاسن بیشمار مبارزه مسالمت آمیز حتا در شرایطی که موقعیت ملل منطقه درجهت و انتخاب انقلاب به عنوان آخرین راه حل ناگزیر پیش می رود . این دو محور درارتباط مستقیم با هم هستند ولازم وملزوم هم . یعنی مجاهدین خلق که خواهان سرنگونی نظام اصلاح ناپذیر ملا پاسدار از طریق یک انقلاب یا قیام جانانه عمومی هستند باید چنان سیاه و خراب و وحشتناک تراز رژیم حاکم به نمایش گذاشت تا حقانیت مدافعان مبارزه مسالمت آمیز به اثبات برسد . متأسفانه درخارج از کشور یک پیش زمینه واستعداد و آمادگی دراین رهگذر وجود داشته ودارد . ازیک طرف حضور کسان و جریاناتی که از اساس واز قدیم با انقلاب مخالف بوده اند که اگر درمقطعی ناگزیر به همراهی با قیام مردم شده اند پیوسته دراین بیم و هراس بسربردن بوده که مبادا باران به رگبار مبدل شود . از طرف دیگر انقلابیون گذشته هستند که چون توان کشیدن بار سنگین و خطیر مرحله تاریخی اخیر را نداشتند به کمک پروستریکای گورباچف با یک جست ، ازین سربام به آن سربام پریدند و شدند دموکرات دو آتشه کنجد زده که مثل آن در نانوایی های دموکراسی غرب هم پیدا نمی توان کرد . طبیعی ست که مجاهدین خلق و مبارزان واقعی در چنین جو آلوده و مسمومی تنها بمانند و مورد اتهام مزدوران و حقوق بگیران و مسالمت جویان نازک نارنجی و بسیار دل رحم واقع شوند . این چنین است اوضاع در خارج کشور که می بینیم ، مزدوران پرده دریده و شناخته شده رژیم به راحتی درمیان دست وپای رفرمیست ها به عزت و احترام می پلکند و بهم علیه مجاهدین خلق تأییدیه می دهند . این انصاف از دست دادگان که بسی جنایات ومفاسد رژیم را یا زیر سیبیلی رد می کنند ویا به خاطر روی ماه « سبزکیان » ، آنقدر عمده نمی کنند که مبادا سر از ضرورت سرنگونی دربیاورد . همّ و غمّ این جماعت عین خود رژیم ، مجاهدین است و مجاهدین . انگارکه هم اکنون مجاهدین خلق به دروازه قزوین رسیده اند واگر اینان بی کار بنشینند ، صبح که از خواب برخاستند خبر به حکومت رسیدن مجاهدین را خواهند شنید . پس تلاش برای محاصره گاز انبری مجاهدین خلق همه جانبه و بی وقفه است . اگر از ته وتوی پستوخانه ها هم شده باید چیزی پیدا کرد برای سرنیزه زدن .
با این مقدمه که درحقیقت متن اصلی تمامی مسایل است ، می پردازیم به مقاله شخص نا مجهولی بنام آقای « حسین باقرزاده » که سال های متمادی ست یعنی از زمان رژیم سابق تا اکنون در لندن بسرمی برد . از جمله مشخصه اخلاقی ایشان ضد خشونت بودن است . او در طول حیاتش فقط دوسال با مجاهدین خلق بوده و بعد به علت مشاهده « رهبران خشن » سازمان ، کناره گیری می کند و می شود یک نرم تن مسالمت آمیزجوی رفرمیست . البته ایشان هنوز به خود نیامده که درهمان زمان های دورهم بنا به مایه و طبیعت و سرشتش « مصلح » ! و ضد خشونت بوده است . این را از خودم در نیاورده ام بلکه درادامه همین نوشتار از خودش شاهد خواهم آورد . عنوان مقاله یی که اخیراً قلمی فرموده اند چنین است : « به یاد عالم تاج کلانتری – داستان « داد » . مرحوم خانم عالم تاج کلانتری مادر شهید جاوید زنده یاد « بیژن جزنی » ست که متأسفانه به تازگی در نود سالگی دارفانی را وداع گفته است . اما فوت او دست حسین باقرزاده را باز می گذارد برای نوشتن این مقاله مورد بحث . خلاصه نوشته این است که آقای باقرزاده درسال 1355 درلندن تصمیم می گیرد که یک انجمن حقوق بشری از اعضای خانواده های زندانیان سیاسی و اعدام شدگان تشکیل بدهد . می نویسد : « من که یکی دوسال با مجاهدین کار کرده بودم و دربرابر رهبری خشن آن ایستادگی کردم و توانستم ازآن جان سالم بدرببرم اکنون به اندیشه فعالیت جدیدی افتادم – فعالیتی حقوق بشری و مسالمت آمیز » این آقا فراموش می کند که دقیقا دوسه سطر پیش از این حرف ، نوشته است که : « فعالیت های سیاسی مسالمت آمیز هم که پیش از آنها به محاق تعطیل رفته بود و حزب واحد رستاخیز دیگر حتا برای احزاب « بله قربان » دیگر جایی باقی نگذاشته بود » . خب ! اگر فعالیت های سیاسی مسالمت آمیز که هیچ احزاب بله قربان گو هم کاری نمی توانستند بکنند پس از چه رو جنابعالی از « رهبران خشن » !! مجاهدین خلق روی برمی گردانی و آنهم درلندن به فکر فعالیت حقوق بشری مسالمت آمیز می افتی ؟ اینجا مسالمت آمیزچه معنی می دهد ؟ جز آنکه می خواسته اید درآن شرو شور زمانه شما هم دکانی و مشغولیاتی و اسم و رسمی درکار داشته باشید . نویسنده می رود سراغ شهید جاوید زنده یاد دکتر کاظم رجوی که مقیم ژنو است تا همه کاسه کوزه ها را بر سراو خراب کند ! کی می رود ؟ درزمان حیات دکترکاظم تا او ازخود دفاع کند ویا سال ها بعد از شهادت آن قهرمان حقوق بشر ؟ عجبا ! درهمین هفته پیش و درهمین مقاله اخیرش . یعنی داستان مورد تصرف واقع شده خودرا بعد از سی وپنج سال وبعد از نبودن دکتر کاظم و خانم عالم تاج کلانتری ، آنجورکه خودش و رژیم و بریده مزدوران شناخته شده یی چون « مسعود آخوند بنده » ( مسعود خدابنده ) می خواهند روایت می کند . هرآدم با حد اقل انصاف و بی طرفی خواهد پرسید : « این چه حکایت است که طی سی وپنج سال و درحیات دکتر کاظم و خانم عالم تاج این ادعا را پنهان کردی و حالا بیرون می دهی ؟ » . طرح این سئوال هم طبیعی ست که تو دراداره یک تشکل حقوق بشری فعال تر و ذی صلاح تر بودی یا دکتر کاظم رجوی که درمحافل بین الملل حقوق بشری از چنان احترام وپایگاهی برخوردار بود که به مدد آنان توانست مسعود را از اعدام نجات دهد ؟ اصلا تو که بنابه گفته خودت مسالمت آمیز بودی چرا سراغ برادر خشن مسعود خشن رفتی تا از پایگاه و مرتبه اش استفاده کنی ؟ دکترکاظم اگر فعال حقوق بشری خشنی نبود که رژیم او را ترور نمی کرد . معلوم می شود که شما از اول نه حواس جمع و راست ودرستی داشتید ونه سرمبارزه جدی با رژیم حتا در چارچوب فعالیت حقوق بشری وآنهم درخارج کشور ونه داخل گود که پناه برخدا ! که آنوقت آدم مجبور می شد که مقادیری از شیربرنج هم رقیق تر باشد . من وقتی مقاله تورا خواندم از حال و روزتو متأسف شدم . با دیدن عنوان نوشته تصورکردم که یاد نامه یی ست از یک بانوی بزرگوار که دستش از دنیا کوتاه شده است و بعد دیدم او بهانه یی بیش نبوده است . من براین باورم که مشکل بتوان یک دنده راست درشما پیدا کرد . از موضعی حرکت کرده اید وبرای کسانی سی وپنج سال پیش به فکر تشکیل انجمن حقوق بشر با رییس افتخاری خانم عالم تاج کلانتری افتاده بودید که جملگی به دلیل مبارزات خشن درزندان بودند یا اعدام شده بودند . شما وارد مقوله هایی شده اید که اهلش نبوده اید اما از قبل دوبرادر می خواسته اید بی احتمال خطر یعنی مسالمت آمیز برای خود درلندن دم ودستگاهی پیدا کنید . نمونه شخص شما را من به عمرم درحزب توده کم ندیدم . شما نوبر نیستید اما از طعم و رنگ وبویی برخوردارید که دهان مسعود آخوند بنده و طبعا رژیم را آب می اندازد . بیهوده نیست وقتی مقاله تان را روی فیس بوک می گذارید فورا آن مزدور پرده دریده زیرآن می نویسد : « آقای باقرزاده می دانم سرتان شلوغ است ولی دربین بقیه کارهایتان اگر جسارت نشود بنظرم مسئولیتی هم دارید ( مسئولیت درقبال رژیم منظورش هست ) در نگارش آنچه از تاریخ معاصر میدانید . برخی از خاطرات ( یعنی کوبیدن وخراب کردن مجاهدین خلق ) ممکن است ثبتش مهم تراز آنچه باشد که الآن بنده و شما فکر می کنیم . » و شما به این خود فروخته و دلال رژیم اینطور جواب می دهید : « کاملا درست است . سعی می کنم کم کم به این کار برسم . با سپاس » . واقعا که چه دنیایی شده است دیدنی و عبرت گرفتنی . آنوقت معاندان می گویند که مجاهدین خلق به منتقدان خود برچسب رژیمی می زنند ! . من که نه مجاهدم ونه شورایی و فقط یک هوادار سیاسی به چنین شخصی چه نسبت بدهم که برچسب مجاهدینی خوانده نشود ؟ انگار که اصلا خمینی و خمینیسم ویروس ضد اصالت ، ضد شرم و حیا ، ضد غیرت و شرف وجوانمردی بوده که به جان روان ها و منش های ضعیف و مستعد چنان افتاده که خودشان نیز برواقعیت امر وحال وکارشان واقف نیستند . در رژیم سابق کسی جرأت نمی کرد که درعلن با یک ساواکی در ارتباط قرار بگیرد و امروز ، آری همین امروزی که شاه و ساواکی ها پیش این جانوران خونخوار وفاسد حاکم چیزی به حساب نمی آیند ، شاهد چه اوضاع اسفباری هستیم . هرکس که ضد دیکتاتوری حاکم باشد البته نه فقط زبانی و ژستی ، هراندازه که با سازمانی از اپوزیسیون واقعی مخالف باشد تن به کاری نمی دهد که نتیجه اش به جیب رژیم ریخته شود . اگر چنین دیدیم پس حق داریم شک کنیم . در مورد مقاله مورد بحث هم بوی خیلی بدی به مشام می خورد . دیالوک نویسنده ومسعود آخوند بنده براین گواهی می دهد که پشت پرده ملاقات ها و تبادل نظرهایی بوده که نتیجه اش مقاله کذایی آنهم مشتی لاف وگزاف مربوط به سی وپنج سال پیش ، می باشد ورابط در فیس بوک تحت عنوان تاریخ معاصر نویسی ادامه آن را یعنی پرداختن به مجاهدین را نوید داده است .
خلاصه مطلب اینکه زنده یاد دکترکاظم رجوی پیش دوست و دشمن بعنوان یک چهره شاخص حقوق بشری شناخته شده است و هیچکس را توان خدشه به اعتبار آن نخواهد بود . حسین باقرزاده دراین سی وسه سال حاکمیت آخوندی چه کرده و می کند ودکترکاظم در همان عرصه حقوق بشری چگونه فعالانه عرصه را بررژیم تنگ و تنگ ترکرد که تاب نیاورد و او را از سرراه خود برداشت . ما هم متکی به تاریخیم اما نه تاریخی که چون قرون ماضی به دست مورخان جیره خوار نوشته می شد ونه تاریخی که خائنان و خائفان امروز آن را قلمی کنند . امروزه همه چیز ثبت وضبط می شود ، همه چیز . آیندگان ، پژوهشگران و مورخان بی حب وبغض آینده به ستایش از مجاهدان و مبارزان جان برکف امروز برخواهند خواست حتا اگر صد عیب و خطا داشته باشند . از خائنان ریز ودرشت ، از چوب های لای چرخ تکامل اجتماعی و تاریخی ایران هرگز به اغماض نخواهند گذشت . نیهیلیسمی پنهان و آشکار جماعتی را درخارج کشور درخود گرفته و آنان را در شیادی و مردمفریبی فعال کرده است . اینان بیگناهند !! اگر گناهی هست متوجه آنانی ست که با جان وهستی به نبرد با مخوف ترین رژیم استبدادی برخاسته اند و سر کوتاه آمدن هم ندارند . وقتی برای یورش به مجاهدین خلق سوژه یی دم دست نیست ، طرف می تواند کفگیر را بزند به ته دیگ و یک تکه ته دیگ سوخته مال سی وپنج سال پیش را بیاورد بالا و بگذارد در سفره رژیم و مزدورانش .

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

0 نظرات: