اگر توفان شکن نبودی ای روح غوغا یی !
رحمان کریمی
اگر توفان شکن نبودی ای روح غوغایی !
از دیواره شکسته تن بزیر می آمدم
تا عبور دیگران ، آسان تر گردد .
اما تو ،
چنانم برمی کشی و برخاک می کشی
که بی هراس از هرچه دشوار
در انبوهی تکاپوی یارانم
همرهی کوچک و چالاکم ، هنوز .
زندگی
همین آمیزهٌ مهر والفت است
در کوره راه هایی که دیگرانت
به حیرت برمی نگرند
تا مگر بی عرق جبینی بر چهره
فردا را دگر باره تسخیر خویش کنند .
زنده کردن مرده را نیز مسیحا یی باید
که اینان را درمیانه نیست .
فردای را چه غنیمتی ست
جز رسالتی بزرگ
که با عذاب جان و تن ، بایدش
به فردایان سپرد .
تبار تن پروران آماده خور را
با رنج رسالت ، چه کار ؟
تا فرونپاشد آن حصار شوم
در غوغای توفانی روحم
ازاین دیوار شکسته
بزیر نمی آیم .
11 نوامبر 2004
0 نظرات:
ارسال یک نظر