۱۳۹۸ اسفند ۱۳, سه‌شنبه

ایکاش منهم هنرمند نمای ملایان بودم

طنزکانه    
                                    ایکاش منهم هنرمند نمای ملایان بودم

                                                                              رحمان کریمی 

 ای به خشکی شانس بدکردار. 
تو و امثال تو اگر یک جو شانس داشتید ، چشمتان به دوران سعادت بخش و هنرشناس حکومت ملایان به دنیا باز می شد. و حالا مجبور نبودی که از سر دریغ و وا اسفا ، بگویی « ایکاش منهم هنرمند نمای ملایان بودم ». اگر بودم حالا شوالیه فرهنگ و هنر و ادب ایران و شاید چند صبایی دیگر شوالیه بی حریف عالم و آدم می شدم. مهم این است که آخوندهای سخاوتمند و نوکر و مزدور نواز حاکم ، نظر به عنایت داشته باشند. وقتی داشته باشند ، سفیری از دیار متمدن فرنگ ، درست از همانجایی که روزگاری مهد قانون و دموکراسی و بزرگان فرهنگ و ادب و هنر بوده است و تا به امروز که قحط الرجال است بدان مشاهیر به خود می بالند و می نازند، آری ، همانجایی که به روزگاری اینجور مدال های افتخار آمیز را به امثال امه سه زرها و فرانتس فانون ها می دادند. گمان مبرید که آن موقع ها استعمار کیمیا بود یا در خواب خرگوشی. اتفاقا بازار استعمار با جنگ ها و اشغال های نظامی سرزمین های یتیم خیلی هم داغ بود. مثل امروز نبود که دنیا آنقدر چرخیده باشد که در جاهایی مثل وطن من و تو ناچار باشند با پنبه سر ببرند. چیزی که بود رجال استعمارگر آن زمان صاحب استخوان و رگ و مغرور منیت و بزرگی خود بودند. و مثل علف و الیاف یکشبه در کارگاه مسلط سرمایه و سود بافته و در بازار سیاست سبز نشده بودند. چه دورانی بود ! هنوز نظام و شیرازه فرهنگی و اخلاقی حاکم برآنان مثل امروز شل و ول نشده بود. نمی دانم در دهه شصت میلادی از جوانان اروپا چه ولوله یی برخاست که سرمایه داری را به شیوه ها و ترفندهای نرم زیرکانه واداشت که نه تنها جوانان که روشنفکران را هم سرگرم و خانه نشین کرد. صحنه داخلی برای سیاستمداران و دولتیان نازک و نرم استخوان در اتخاذ سیاست های خارجی ، از فضولباشی ها ، مودی ها و معترضان خالی و امن کرد. آنطور که هر جور دلشان می خواهد و به عقل ناقص شان می رسد از یک رژیم کشته و مرده فرهنگ و ادب و هنر همچون رژیم به شدت دموکرات و آزادیخواه و هنر و مردم دوست با مدال هایی که سمبل ارزش های معنوی آنهاست قدردانی کنند.
  این است که مخلص که نه هنر دارم و نه ادب و فرهنگم هم چون از مقاومت برآمده اخ اخ است،  به شهاب حسینی تنها شوالیه تاریخ ایران زمین سخت حسادتم می شود. از شما چه پنهان ! پیش ازین هم به محمد علی سپانلو شاعر و کیارستمی کارگردان حسودیم می شد که از همان مهد نشان ها به سینه آوردند. حالا لب و لوچه می گزم که چرا قدر ملایان را ندانستم.  دیگر خود کرده را تدبیری نیست !!.

 










ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

0 نظرات: