رحمان کریمی
ادوار تاریخ ، تکرار شدنی نیست . نهایت وجوه مشترک
یا متشابه درهر دوره آن قابل رؤیت است . معمولاً ظاهربینان عجول یا خودباخته ، نه
با دید علمی بل احساسی به روند وقایع نگاه می کنند . جای تعجب نیست اگر آنان لااقل
برای مدتی دستخوش شارلاتانیست های واژه پرداز ضد عمل بشوند . وجوه مشترک ، مستقیم
یا غیرمستقیم ، مجازی یا حقیقی به سبب عواملی ست که هم مربوط می شود به حوزه ملی و
قومی وهم موقعیت وشرایط فرامرزی . درحوزه ملی ، می توانیم صفات طبقاتی را مدّ نظر
قرار دهیم اما این تمامی مسئله نیست . خطای دید ماتریالیسم دیالکتیکی وتاریخی و
ایضاً فلسفی درهمین بوده است که انسان را در وسعت پیچیده صفات ژنتیکی و اکتسابی
مورد توجه قرار نداده وصرفاً از منظر طبقاتی بدان نگریسته است . باید به تأکید
اضافه کرد که بخش های سیاسی دیگر هم ، آدم ها را درظرفیت آرمانی و تشکیلاتی خود
مورد موضوع قرار داده اند . به صرف همراهی و تظاهر به هم اندیشی ، اعتماد وعضوگیری
کرده و می کنند . اصالت وعدم اصالت در پروسه های دشوار وبحرانی به منصه ظهور وبروز
می رسد . چه کباده کشان سینه جلو انداخته که درنخستین آزمون سخت به عروسکی پنبه یی
مبدل شدند . روانشناسی دقیق و وسیع انسانی می گوید این عنصر درحقیقت ودراصل همان
عروسک پنبه یی بوده که در کسوت دن کیشوتی خود آن را پنهان می کرده است . همه کس
تاب وتوان شکنجه های طاقت فرسا ندارند اما اهل خوش رقصی نیز نیستند . کوتاه می
آیند تا خلاص شوند وبروند به دنبال زندگی . و کسانی درمرتبه توابی دست جلادان و
بازجویان را از پشت می بندند . این دیگر ربطی به ایدئولوژی و چند وچون حزبی وسازمانی
ندارد . دقیقاً مربوط می شود به جوهره و ذات آدمی . وجوه مشابه تاریخی درتمامی
زمینه های حیات بشری قابل مشاهده و تأمل است ، چه درقلمرو فردی وچه جمعی . هرچه یک
ملت در درازنای تاریخ ، آسیب های مهلک دیده باشد ، پیچیدگی و بهمریختگی شخصیتی
درآن ملت محسوس ترو نهادینه تراست . مضمون وماهیت واقعی روشنفکر ــ نه از روی
تظاهر بلکه از سرصدق واحساس مسئولیت ــ که می بایست هدایت کننده جامعه تحت اسارت
سیاسی وفرهنگی واخلاقی مستبدان است ، دراین معنا نهفته است که خود روشنفکر ازیک
صافی گذشته وپاک وپالوده شده باشد . نگارنده در نوشتار آتی به بهانه یک اکثریتی
داغ رسوایی برپیشانی بنام « بهزاد کریمی » ( بیچاره رحمان کریمی ! ) خواهم پرداخت
که چگونه در سقوط می توان دست را از برکمر برنداشت و به یاری کلمات بیچاره در رنگ
کردن با ملایان مسابقه گذاشت.
به هر حال دوره های تاریخی « این همانی » نیست اما
وجوه مشترک آنان ،هم درسیاست هست وهم در مناسبات عام اجتماعی . برای مثال به عرصه
پهلوانان می رویم . این قلمرو در ارزشیابی انسانی فقط منوط به زور بازو نیست . زور
بازو باید با خصایل و ویژگی های ممتاز و شاخص یک انسان واقعی همراه باشد تا بشود «
پهلوان اکبر خراسانی » یا زنده یاد تختی و زنده بماناد پهلوان مسلم اسکندر فیلابی فرزند خلف تختی .
همزمان با تختی ، حبیبی هم بود که اعتبار پهلوانی را با نمایندگی مجلس شورای شاه
تاق زد . براین سیاق ، هر مدعی چپی که چپ نیست وهر مدعی دموکراسی که دموکرات نیست
. ادعا که آسان است ، بعضی ها آنقدر نجیب و پر آزرم هستند که طلبکارهم به میدان می
آیند ! واقعاً که به چه دوره عجیب وبی بکارتی رسیده ایم . انگار که ابر و باد ومه
و خورشید وفلک درکار شده اند تا هرچه پاچه ورمالیده ، هرچه داغ رسوایی برپیشانی ،
هرچه پهلوان پنبه و دن کیشوت بی آسیاب در ساحت ایران است ، به مدد کلمات و بند
بازی مزورانه با واژگان بی صاحب به صحنه آیند برای قاپیدن قاپ ملتی تحت ستم و
استبداد بی سابقه . وجه مشترک تاریخ در همین منظرها قابل فهم و ادراک است . چه
کسانی همراه با دستگاه خلافت ، به سرزنش و سیاه کردن بابک قهرمان به میدان می
آمدند ؟ از همین انواعی که امروز می بینیم جلو رهبران قهرمان مقاومت سرفراز ایران
مسعود و مریم و مجاهدین خلق ایران ، قمپز سیاسی در می فرمایند . چه کسانی مازیار
را خشن و ماجراجو وآشوب طلب می خواندند ؟ نیاکان همین حضراتی که از راست و چپ ،
عَلـَم مغلطه و سفسطه و ادعای فاقد عمل به حساب خام خودشان می خواهند راه برمقاومت
کوهکن ایران بربندند . به عنوان یک هوادار ساده ، سال هاست که دراین نکته مکرر
درمانده ام که چگونه است که تا اتفاقی مساعد یا نامساعد برای مجاهدین خلق پیش می
آید ، موش ها پوستین روبهکان بردوش از سوراخ های امن و امانشان می زنند بیرون به
جیغ جیغ کردن . انگار که این واژه پردازان
بیکاره سیاسی وقتی خود را سرکار می بینند و حس می کنند که بخواهند به جانب شیران
شرزه عرض اندامی کنند . مگسانی وز وز کنان گرد سر پیلان . ما نه حسود و بخیلیم ونه
ناتوان و نظرتنگ اما دروغ های گنده را هم برنمی تابیم .
« رضا پهلوی » چون بچه بوده بنا براین پاسخگوی سیاست
واعمال پدرهم نمی تواند باشد اما عمل وکردار خودش چرا . اخیراً در صدای آمریکا ،
سینه جلوداده که شخص شخیص شان سی سال است که درحال « مبارزه » هستند و حالا دارند
مقادیری کمربند را سفت تر می کنند . چرا ؟ چون خطر حمله نظامی به ایران است و بنا
براین باید هرچه زودتر دست بکارشد ! از مجمعی سخن می گوید که عنوانش از شورای ملی
مقاومت ایران به سرقت برده شده . من نمی دانم چرا کلمه « مقاومت » را حذف کرده اند
؟ لابد آنقدر مثل ریشارد شیردل ، دل شیردارند که می ترسند که رژیم آنان را جدی
بگیرد . نخیر ، ملایان قالتاق تراز آنند که طرف هایشان را نشناسند . اگر می گفتید
: « شورای ملی مقاومت » آخوند ها بیشتر خوششان می آمد . ترس آن ها از مجاهدین خلق وشورای
ملی مقاومت است و لاغیر. دربرابر مجاهدین ، هرکس بیاید جلو وبگوید : « من آنم که
رستم بود پهلوان » جلادان فاسد حاکم خواهند گفت : « ای بی بخار ، دَمَت گرم » .
مبادا کسی بدگمانی کند که علت شورا ، شورای شان به خاطر بیرون آمدن مجاهدین خلق از
لیست است . باید بدون نگاه کردن به دم خروس ، قسم حضرت عباس آقایان را باورکرد ! .
آقازاده آن تاجدار دست به فرار می گوید : چون خطر حمله نظامی است ، تا دیرنشده
باید جنبید . یکی نیست به او بگوید که اگر قرار برحمله نظامی که ماهم طالب آن
نیستیم باشد ، نه شورای تق ولق شماها می تواند جلو حمله را بگیرد ، نه شورای
توانمند ملی مقاومت ایران ونه حضور معترضان خیابانی غرب . تجربه عراق ولیبی دم دست
است . این حرف تو جز عوامفریبی چه می
تواند باشد ؟ می خواهی رد گم کنی که ما از موفقیت های مجاهدین داریم قالب تهی می
کنیم ولی شیوه پیاده کردن آن را یادت نداده اند . دور وبری ها اگر چیزی بارشان بود
دراین سی سال نشان می دادند . اینان همچون خودت چنان دستپاچه وبی استعدادند که
لااقل نکردند یک اسم دهان پرکن دیگری انتخاب کنند . مثلا « جبهه اتحاد ملی » ! کارشما
شبیه هووی بخیل وترشیده یی ست که می ایستد روبروی آینه تا با پودر و سرخاب خودش را
به صورت زیبای رقیب درآورد . ببینیم تشکیل شورا برای چیست ؟ برای مبارزه با رژیم .
چگونه مبارزه یی ؟ عاری از خشونت . یعنی چون مجاهدین خلق ، زبرو خشن و نچسب هستند
نمی توانند حریف رژیم بشوند . ما با یک مبارزه نرم و لطیف و مخملی می توانیم کار
را تمام کنیم . واقعاً یک بچه را هم که فقط یک روز رژیم را تجربه کرده باشد ، نمی
توان با این حرف فریب داد . همین تازگی ها ، بازاریها آمدند به خیابان . نه سنگی
پراندند ونه شیشه یی را شکستند . آنها فقط شعار می دادند . لباس شخصی ها و
پاسداران هجوم آوردند ودستگیر کردند و به زندان انداختند . حول سبعیت و توحش بی رحمانه
رژیم نیازی به قلمفرسایی نیست . فقط باید ازاین « شازده » و اطرافیانش پرسید که با
مبارزه عاری از خشونت چگونه می خواهید رژیم را سرنگون کنید ؟ هرچند که لغت سرنگونی
را هم بکار نمی برید . از برگزاری انتخابات آزاد سخن می گویید . یعنی خر نخریده را
افسار می بندید . درحالیکه هنوز میان انتخابات و رفراندم فرق نمی گذارید . رضا
پهلوی برای تعیین نظر و انتخاب مردم میان جمهوری یا سلطنت می گوید انتخابات می
کنیم اگر مردم سلطنت خواستند که ما هستیم واگرنه که هیچ . باید گفت درهیچ جا سراغ
نداریم که سلطنت برود و دوباره برگردد . اگر قراربود برگردد در افغانستان برمی گشت
. در لیبی هم پیش از قذافی ، پادشاهی بود . درمصر هم پیش از جمال عبدالناصر و
مبارک ، پادشاهی بود . درعراق هم پیش از عبدالکریم قاسم ، سلطنت بود . امروز
ظاهرشاه درکابل دارد بی سروصدا زندگی می کند . شورایی که بعد از حمله نیروهای
ائتلاف ، درعراق تشکیل شده بود پسر ملک فیصل آخرین پادشاه هم درآن شرکت داشت و بعد
از صحنه غیبش زد . یکبار دیگر زیر پایت نشسته اند تا از « سرمایه ملی » ات به
نواله یی برسند . اگر به بیست وهفت هشت سال پیش مراجعه کنی بارها برایت اینجا
وآنجا به اسم « پایگاه » خرج تراشیدند و سرت را بی کلاه گذاشتند . لااقل دلت برای
این « سرمایه ملی » بسوزد که با عرق جبین و کد یمین بابا و بابا بزرگ فراهم آمده
ونه از باد هوا یا تاراج ثروت ملی ! . من بیاد دارم که وقتی رهبر قهرمان مقاومت
تشکیل ارتش آزادیبخش داد ، حضرات دوره ات کردند که ما اینهمه تیمسار و سرهنگ
وسروان سربرکف داریم و ارتش نداشته باشیم ؟ گفتند ما هم به تقلید مجاهدین می رویم
در بلوچستان پاکستان هم مرز با ایران ارتش شاهنشاهی راه می اندازیم . یکی دوسال
تیغ زدند و وقتی چشم باز کردی ، دیدی یک مترسک اونیفرم پوش هم درآن برو بیابان
نیست .
به حکم کبر سن ، تورا نصیحت می کنم که آزموده را آزمودن خطاست . اگر به جای
« شورا » دیگ « شوربا » راه بیاندازی لااقل چندتا دعاگو پیدا خواهی کرد . خود دانی
!
0 نظرات:
ارسال یک نظر