۱۳۸۹ خرداد ۳۰, یکشنبه

خورشید سخت کوش ما در « ا ُور »

این شعر که به سال 2004 سروده شده بار دیگر به اجتماع عظیم

بیست و ششم ژوئن 2010 در پاریس ، تقدیم می شود .

خورشید سخت کوش ما

در « ا ُور »

رحمان کریمی

شگفتا آن لحظه یی که

پیچان و خروشان و سرخوشان

در اوراق پریشان باد

همسفر با سرشاری حس واژگان

به « ا ُور » بیایی

به خانه ٌ عشق .

شلاله یی از جان به توفان شوق نشسته ام نبود

که در « ا ُور »

گـُر نگرفته باشد .

خدای را

این آسمان بود که خورشیدش

قلب تپندهٌ میهن مرا تابان کرده بود

یا آن حقیقتی که باید می آمد و آمد

در جامهٌ سبز همیشه اش

در میان هلهلهٌ عاشقان فاتح .

من

تاریک نشستگان را در کجا صدا کنم ؟

در کجا ؟

دل شکسته و سرگردان و بی اثر

چه حاصلی باشد ؟

دریغا

این همان نشانه های اندوهباری ست

که فقط

دشمن را بشارتی باشد .

اگر سفر می کنی ، به « ا ُور» بیا

مهرآهنگان میهنت ، اینجایند .

اینجا

حقگویان عالم ، به حق

نقاب از دوچهرگی جهان برمی گیرند

تا خونابهٌ ذبح عدالت

بردهان حریص سوداگران

پوشیده نماند .

من از برکت آسمان درمی گذرم

که خورشید سبزپوش سرمازدگان تاریخم

از خاوران صلح

به رهایی زنجیریان

آمده است .

این سلالهٌ سمندران عارف

از کجای این زمانه می آیند

که آشوبیده بر نابکاری های جهان تلخ

دگرباره

جهان را به صلح و عدالت فرا می خوانند .

اگر متهمان تاریخ عصر حیرت ، اینانند

پس

این پیر عدالت جوی لجوج

متهم ترین است !

اما

شکوفای شکوهمندی « ا ُور» به ما می گوید :

حق طلبان تنها نمی مانند

و زندگی ، پیوسته

عرصهٌ نبرد سرفرازانه نیکان است .

صفای آن عارفان باد ای جان بی مقدار من !

که در ملتقای زخم و رنج و درد

هر جرقهٌ جان پاک شان

دریای همت است .

من چگونه کرامت خانقاه حق را

خرقهٌ درویشی ام کنم

که زیر خاک پای عاشقان شهراشرف

کمترین ذره ، منم .

بیهوده دم مزن ای خصم ، بیهوده !

اینجا در « ا ُور »

( گلوگاه پراز فریاد ایران )

مجال تو نیست

مجال خلق بیدار میهن من است .

آنک

خورشید سبز پوش سخت کوش ما

از افق برآمده است

و بربلندای ایثارگرانه اش

به عزمی بر ایستاده است

که همانا

در خور رسولان است .

اینهمه موج بر موج اشتیاق

از کران تا به کران میدان

از آن ملتی ست که نتوان

نادیده اش گرفت .

سلام براین دریا

براین خورشید

وبر آن فردایی که

در طالع است .

18 ژوئن 04

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

1 نظرات:

ناشناس گفت...

-----------

آنان که محيط فضل و آداب شدند

در جمع کمال شمع اصحاب شدند

ره زين شب تاريک نبردند به روز

گفتند فسانه ای و در خواب شدند