۱۳۸۸ آبان ۲۱, پنجشنبه

تا شـارســتان عشــق آبــاد


تقدیم به : قهرمانشهر اشرف

رحمان کریمی



چون

پوشیده در غبار راه

به معبد درآمدم

خداوندان بی مرسل

برمسند نشسته بودند

وخاطرهٌ پیرسال بت های فروریخته

فضا را درتیرگی

تکرار می کرد.


چون

سوزان و جویان و آسیمه سر

به ارتفاع برآمدم

پدر و پسر

به خون هم درغلتیده

و گوسفندان سال های خشکسالی

با نگاهی گرسنه تراز گرگ

لخته های بشارت را

پاره پاره می کردند .

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

0 نظرات: