۱۳۸۴ شهریور ۱۰, پنجشنبه

ای که زخمها به دل داری


رحمان کریمی

از کنار تالاب های به خون آلودهٌ دردمندان میهنت

چه آسان ، می گذری

ای که خود زخم ها به دل داری !

قهقه یی

که از اعماق شادکامی برنمی آید

زهرخنده یی برنابکاران

بایسته تر .

درحواشی چراگاه کامجویان بی عصب

درختان حنظل را

به عدالت

تقسیم کرده اند .

ما ، حاشیه نشینانیم

سرپناه مان

سایه در سایه

خوشاب های به زهر آلوده .

اگر جهان

فقط اهلیان را می پذیرد

ما ،

نا اهل ترینیم .

خمیده پشت و عصا در مشت

هم اگر باشیم

برپشتوارهٌ بی عدالتی جهان

به جوانی

نعره خواهیم زد .

برجباران دین و وطن فروش

برنتابید و برآشوبید

ای هر کلام تان ، سایه های سرگردان !

از دشوار گذشتن و به دشواری رفتن

حکایتی ست

که پیشانی تاریخ را

به برق حماسه یی

روشن خواهد کرد .

من ،

سربر آستان عاصیان می سایم

از گنجینه های حقارت درمی گذرم

و امروز را در نیمه راهان

رها نمی کنم .

اگر مرگ ،

امروز است و اگر فردا

من هم از امروزیانم

هم از فردایان .

زنده اگر زنده باشد

در فنای جسم ، نمی میرد

برگ برگ روزگاران

دلالت این حقیقت است .

اول سپتامبر2005

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

0 نظرات: