به یاد شهدای قهرمان قتل
عام مرداد ماه 67 
              در سـاعـت 
بیــداری
                                    رحمان کریمی   
عقربه ها ،
با جدار
چرکین شب 
از
خارستان ها می گذشت . 
در مجال
ثانیه ها 
بادبادک
های رنگین 
از آسمان
کوتاه سقف ناباوری 
برخاک  می غلتیدند . 
سایهٌ  خونین زخم ، در تعقیب 
و مرگ ، 
با جامهٌ
وقیح  فقاهت برتن 
در سلاخ
خانه های شهر 
پرسه می
زد . 
قاتلان ، 
در احتکار
دقیقه ها 
سال های
وحشت را شماره می کردند . 
کارزارها
در خارستان ها 
عقل را
چندان ربوده بود 
که دل ، شمشیری
می کرد  
و جهان
غریق سنگسار دروغ را 
نمی دید .
سیارهٌ
ساعت خاک 
خود بزرگ
ترین شهید بود 
و انسان ،
در
آوردگاه لحظه ها 
درگذر . 
هماره
فرزندان زمین 
مادر را
نفرین می کردند . 
گلستان را
خارزار خسان کردن 
و به
طلبکاری باز آمدن 
این غفلت
شنیع را 
عقربه ها
فریاد می کردند . 
از جدارهٌ
چرکین شب برخیزم 
تا ساعت
ایستاده بر دیوار را 
بنام صبح 
سلام کنم
. 








 
