رحمان کریمی
تاریخ برآمدن و به قدرت رسیدن خمینی و خمینیسم بیش از آنکه سیاسی باشد ، تاریخ اقتدار ملایان
دین دکان بی دین و مسلک محیل ، بی رحم و زبانباز و عوام و عوام مآب فریب و اوباشان
هوچی ، اراذل قداره بند غدّار ، سادیستی های سرد بی روح ، دزدان و غارتگران وحشی
بی انصاف ، نوکیسه گان بی مسلک و وطن ، فرصت طلبان ریز و درشت خوار ، لفت و لیس
کنندگان الکی خوش ، ایمان از دست دادگان خود باخته و به پوچی رسیده و مزدوران حقیر
و سست و بد نهادی که هرچه بودند و به هر راه که رفته بودند ، اکنون به اصل بد اصلی
خود رسیده اند . این نوشتار می خواهد به اجمال روی همین عناصر مزدور خوش رقص آن
جماعت حاکم ، متمرکز شود . نهایت برای فهم حقارت و وقاحت بی حد و حصر این خوش
خدمتان بی غیرت وزارت بد نام اطلاعات لازم است که کوتاه سفری به گذشته کنیم و سری
به اسلاف این انچوچک جیره خواران خارج کشوری امروز بیاندازیم :
از مهرماه 1320 تا کودتای 28 مرداد
1332 ، حزب توده فعال ترین و مطرح ترین و پیوسته حاضرترین در صحنه سیاسی ایران می
بود . این حزب از حمایت تمامی احزاب و کشورهای به اصطلاح برادر جهان برخوردار می
بود . این حزب ، سازمان پرافتخار مجاهدین خلق نبود که از چپ و راست و شمال و جنوب
زیر ضرب یا بی اعتنایی قرار داشته باشد . این حزب مثل سازمان مجاهدین خلق با مخوف
ترین استبداد وحشی و لجام گسیخته ممکن روبرو نبود . حزب توده در حقیقت بعد از
کودتا و آنهم تشکیل ساواک به ریاست تیمور بختیار زیر فشار و ضرب جدی رفت و
بنابراین رهبران آن به رسوایی چنان امتحانی پس دادند که پس مانده آن ، شد کیانوری
و حزبش در خدمت خمینی و خمینیسم تا به امروز . عقب نشینی پیشه وری به خاک شوروی و
ورود ارتش شاه به آذربایجان که به 21 آذر معروف شد ، و نیز در15 بهمن سال 1327 و
ترورنا موفق اما مشکوک شاه در دانشگاه تهران و منحل شدن آن حزب ؛ تهاجم سنگین و کمرشکن نبود . حزب کماکان به حیات خود
ادامه می داد . اما...
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
رحمان
کریمی
توضیح : نمی دانم چند سال پیش بود که با عنوان فوق ، سلسله نوشته هایی را نوشتنی کردم
. در آن ایام نشریه مجاهد هم منتشر نمی شد . به هرحال در آن مثنوی تا به امروز ،
تأخیر شد . اینک تتمه الباقی از آن ماضی !
ــ 1 ــ
ملایی حکومتی ، شب هنگام از کوچه یی می گذشت . صدای
چند جوان که به دو می آمدند ، بلند شد :
ــ مجاهدین دارند می آیند !
ملا عبا و عمامه برافکند و با مشت های گره کرده
افراشته شروع کرد به شعار دادن : « مرگ بر
اصل ولایت فقیه ، زنده باد رجوی » .
جوانان خنده کنان و کف زنان از او بگذشتند . پاسداری
سراسیمه از خانه بیرون زد که :
ــ آغا ،
شما که آبروی نظام مقدس را بردید !
ملا عبا و عمامه از زمین برگرفت و پرسید :
ــ تو درآن
هنگام کجا بودی ؟
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
طنزکانه !
رحمان کریمی
باور کنید اصلا ً تقصیر من نبود . ماشاء الله آقای
پولی زاده از بس با بزرگان و رجال مبارز دموکرات ، حشر ونشر دارد ؛ دیر به فراست این
ارادتمند می افتد . سه روز پیش از آن «
نشست » تاریخی ، مرا مطلع کرد .
خردمندان گفته اند : اهم فی الاهم . از بد شانسی ، همان روز حرکت ، وقت رفتن به
سفارت را داشتم . اگر وکالتنامه را که به اسم مامانم بود به موقع نمی فرستادم ، یک
قطعه زمین مرغوب را در تهران از دست می دادم و این خلاف عقل است . سعادت شرکت در نخستین نشست را نداشتم اما می دانستم که این تازه آغاز یک مبارزه جدی
و دورانساز است و وقت بسیار . بعد از مهر و تأیید امضا در سفارت ، به مامان تلفن
زدم اما کو حواس جمع ؟ همهٌ ذکر و فکرم
شده بود « اتحاد برای دموکراسی » . ده
پانزده سال است که زبان دوم اذیتم می کند
ولی در آن ساعت بیشتر از هر وقت دیگر . صدای مامان که شنیدم بی اختیار گفتم : « هلو ... ؟ Meine liebe Mutter ! wie geht’s dir ( مادر عزیز
حالت چطوره ؟ ) مامان گفت : انگار باز غربت زده شدی ! حق داری پسرم ، سه ماهه رنگ
ایران رو ندیدی . گفتم : نه مامان ، سه ماه و هشت روزه . مامانم گفت : دیگه بدتر
. خط
افتاده بود به خش خش . گفتم وکالتنامه و پول را همین امروز پست و حواله می
کنم . نگذار زمین از دست بره .
سه روز بعد که قهرمانان از
پراگ برگشته بودند ، تلفن زدم به پولی زاده . چقدر خوشحال شد . گفت : شیردل جان !
فهمیدم که جدی هستی . جایت خالی بود . چه سخنرانی ها و چه تصمیماتی ! . همه کمربند
ها را سفت بسته بودند . اگر نمی جنبیدیم در مقابل مجاهدین ، چیزی برای دموکرات ها
باقی نمی ماند . گفتم : پولی جان ! باور کن به جان عزیز خودت ، قرار و آرام ندارم
. غذا می خورم ، مبارزه م میاد ، دراز می کشم مبارزه م میاد ، تو فکر حساب و کتاب
کارم هستم ، مبارزم میاد . دیگه نه قالب
نشستن برام مانده و نه دراز کشیدن . می خواهی باور کن می خواهی نکن ، لقمه چه کوچک
و چه بزرگ روی زبانم بند نمی شود . خوابم هم پریشان شده . هر شب با چند تا مجاهد
گلاویز و درگیرم .
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
دیداری از آثار علیرضا ظریف در
نگارخانه « وصال » شیراز
( چاپ شده در کیهان 28 تیر 2536 یعنی
1356 ) برابر 19 ژوئیه 1977 شماره 10219 .
نگارخانه « وصال » در شیراز با همکاری تالار نقش
تهران ، آثاری از علیرضا ظریف را بتماشا گذاشته است . « ظریف » را از حدود هشت سال
قبل در دبیرستان دکتر فلاح آبادان می شناختم و از همان سالها گاه و بیگاه به
مناسبت های خاص ، طرح هایی را به تصویر می کشید . « پیرسالی » غریبی از همان وقت
در حرکت های ذهنی و روحی او پیدا بود و چنان می نمود که معرفتش نسبت به مسایل پیش
از آنکه حاصل مطالعه و کتاب باشد ، غریزی و حسی است . بدین سبب هنوز هم علیرضا
ظریف را می توان طراحی غریزی و حسی دانست ، نه تعلیم گرفته و آموخته .
علیرضا ظریف از جمله هنرمندانی است که توانایی بکر و
طبیعی یک زن باردار کولی را دارد که بدون یاری دیگران در تحرک است و سرانجام هم به
زایش می نشیند . به گمان من بیشتر طرح های اولیه « ظریف » نتیجه اینگونه زایش های
طبیعی و بدوی روح و ذهن اوست . ظریف ،
مدام در تقلای آزاد ساختن حجم ذهنی خود از باری است که باید به زمین گذاشته شود .
و این است که در آن طرح ها سراسر به تمثیل ها و نمادهای رهایی برمی خوریم ، پرنده
ها ، دستها ، قفس ها و آسمان و افق های گسترده و اغلب حزن اسارت در میل شدید به
پرواز . این نمادها و تقطیع ها که بازتاب
رویارویی طراح با تجربه های فکری و دیدن مناطق حیاتی محیط است ، هنوز هم در آثار
او بچشم می خورد : کودکی که در اسارت یک اتاق ، چشم به پرواز هجوم آسای پرنده ای
دوخته است که از خود چیزی برجا نمی گذارد مگر
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
رحمان کریمی
از عنوان این نوشتار نباید تعجب
کرد. تعجب اینجاست که سازمانی سیاسی به حکم دادگاه فدرال بر اساس مدارک و
اسناد معتبر و غیرقابل نادیده گرفتن؛ از لیست ناحق و ظالمانه تروریستی دولت
آمریکا بیرون می آید و خانم وزیر خارجه با آنکه زیر فشار مدیرکل های ایران
گیتی آن وزارتخانه قرار دارد، تسلیم حکم دادگاه و وجدان خویش می شود. همین
و همین. اتفاق خاص و مهم دیگری رخ نداده است. دراین رابطه جلز و ولز رژیم،
امری ست طبیعی اما اینکه عناصر و گروه و محفل های مدعی اپوزیسیون رژیم هم
به تقلا و سراسیمگی آنچنان دچار شوند که بناگهان از خواب درازمدت قطبی خود،
خواب آلوده برخیزند به قیام و قعود، در عرف و سابقه سیاسی؛ واقعاً بی
سابقه است. گویی خروج مجاهدین خلق از لیست تروریستی، صدای شیپور اسرافیل در
صحرای محشر است که مردگان سیاسی را به خروج از گورهای خود فراخوانده است.
قابل ملاحظه آنکه ببینیم عناصر و جماعات رستاخیزی چه می گویند و برای نجات
ایران و ایرانی از چنگال مخوف آدمکشان بیرحم و فاسد، چه تجویز و نسخه یی
دارند؟ دریک جمع بندی، مُبلـّغ عدم خشونت هستند و لاغیر. عدم خشونت دربرابر
کی؟ رژیمی به شدت خشن و سرکوبگر ویاغی به حقوق بشر و اصول و موازین بین
المللی. اینان هنوز به مردم تحت سیطره چنین استبدادی نگفته اند که چگونه می
خواهند با عدم خشونت، این رژیم تا بن دندان مسلح را بزیربکشانند؟ فقط از
مبارزه مسالمت آمیز و عاری از خشونت، گپ و دم می زنند. به تازگی تعدادی
پیشانی سفید خوش سابقه !! در یکی از پایتخت های اروپای شرقی، به عنوان
اپوزیسیون !! نشست فرمودند براین برنامه و تئوری که فعالیت کنند بلکه خامنه
یی پشیمان شود و دست از دیکتاتوری بردارد تا آقایان با رژیم به مذاکره
بنشینند ! مبادا این گونه امور را به حساب پارانویید سیاسی بگذاریم که آنان
قالتاق تر از آنند که ناخوش شوند. تمام آوازه ها برسر سازمان مجاهدین خلق
است که توانمند تر از پیش عرصه نبرد و مقابله با رژیم خون آشام حاکم
برایران را در اختیار دارد. دعوا بر سر رژیم نیست. این ظاهر عوامفریبانه
قضیه است و بس. دشمنی با مجاهدین خلق تازگی ندارد اما بسیجی این چنانی که
می بینیم، چرا. دلایل آن را به اختصار فرموله می کنم:
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
به
مناسبت نمایشگاه آثار کیومرث کیاست در شیراز (چاپ شده در کیهان 21 خرداد 2536
یعنی 1356)
رحمان
کریمی
صد وهفت طرح کیومرث کیاست طراح تبریزی بر دیوارهای گالری وصال شیراز به نمایش
درآمد ، بدون حضور نقاش . نه به الزام ، بلکه به حکم عادت و نیاز برای بیننده عادی
عدم حضور طراح ، در کنار کارهایش نوعی سرگشتگی ، تنهایی و کمبود ایجاد می کند .
برای گروه تماشاچی که بیشتر جوان هستند و شهرستانی پای هر طرح ، سئوالاتی مطرح می شود که پیش از
آنکه بخواهند پرسش و مشکل خود را از متن و بطن خود طرح بیرون بکشند ، چشم دارند به
توضیح طراح که غایب است و بینندگان را با طرح های خود تنها گذارده و به راستی آیا
حضور نقاش در کنار کارهایش ضرورتی دارد ؟ بی تردید نه . زیرا اگر کار هنرمند نمایانگر حس و اندیشه
آفریننده اش نباشد و ملزم به توضیح باشد ، دقیقاً نمودار ضعف و نارسایی آن اثر
هنری خواهد بود و بس . هیچ توضیحی نمی تواند میان اثر و بیننده اش حایل قرار گیرد
مگر سفر عمیق ذهنی بیننده تا اعماق کار
هنرمند . وشاید بدین خاطر است که کیاست در
معرفی نامه مختصر خود می گوید : « من
تحصیلات هنری ندارم . تکنیسین برق هستم . و آخر عمری ( !) در دانشکده تکنولژی
دانشگاه آذرآبادگان در رشته برق تحصیل می کنم . حرف های دیگرم را از میان
خطوط طرح هایم بیابید. » و باید اذعان کرد
با آنکه تمامی طرح های کیاست حکایت دارد از یک سیستم مشخص و آگاهانه فکری و حسی ،
با این حال دریافت این سیستم در یک نگاه گذرا هرگز عملی و ممکن نیست . زیرا کیاست
از زمره طراحانی ست که به حق در هر طرح خود با تمام اندیشه ، وحس وعصب زندگی کرده
و باید این زندگی و باز تاب را درک کرد .

کیاست در هر طرح لحظه های دشواری از مایه گذاری
های جان و هستی دارد . در کار او هرگز به لحظه های تفنن ، تقلب و شعبده بازی با
خطوط بر نمی خوریم . کیاست رسالت هنری خود را بی صبرانه و گاه عصبی اما بیشتر
هوشیارانه و بس رند و حاضر در طرح هایش دنبال کرده . در طرح های خود از یک خط معین
فکری پیروی کرده و روی این خط ، تداوم تقدیر و تکلیف انسان از قرون تا به امروز ،
از حضیض تا به اوجی که می تواند داشته باشد ، کاملاً محسوس و قابل درک است . کیاست
اهل تبریز است و ریشه در تاریخ و سنت های انسانی آن اقلیم دارد . مطلقاً از دید
تجریدی و انتزاعی پرهیز می کند . نگاه او یک بعدی نیست .
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
رحمان کریمی
ــ ۱ ــ
سر از سلالهٌ تقدیر بردار و
در کمانه نشین
نگاه کن، نگاه کن!
گلگون غبار عشق
هوای عفن را
طراوتی داده ست.
ــ ۲ ــ
در مرز باد و آتش
سرمای زمهریر است
بادا تو را کرامت
ما را به آتش آور.
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
رحمان کریمی
ادوار تاریخ ، تکرار شدنی نیست . نهایت وجوه مشترک
یا متشابه درهر دوره آن قابل رؤیت است . معمولاً ظاهربینان عجول یا خودباخته ، نه
با دید علمی بل احساسی به روند وقایع نگاه می کنند . جای تعجب نیست اگر آنان لااقل
برای مدتی دستخوش شارلاتانیست های واژه پرداز ضد عمل بشوند . وجوه مشترک ، مستقیم
یا غیرمستقیم ، مجازی یا حقیقی به سبب عواملی ست که هم مربوط می شود به حوزه ملی و
قومی وهم موقعیت وشرایط فرامرزی . درحوزه ملی ، می توانیم صفات طبقاتی را مدّ نظر
قرار دهیم اما این تمامی مسئله نیست . خطای دید ماتریالیسم دیالکتیکی وتاریخی و
ایضاً فلسفی درهمین بوده است که انسان را در وسعت پیچیده صفات ژنتیکی و اکتسابی
مورد توجه قرار نداده وصرفاً از منظر طبقاتی بدان نگریسته است . باید به تأکید
اضافه کرد که بخش های سیاسی دیگر هم ، آدم ها را درظرفیت آرمانی و تشکیلاتی خود
مورد موضوع قرار داده اند . به صرف همراهی و تظاهر به هم اندیشی ، اعتماد وعضوگیری
کرده و می کنند . اصالت وعدم اصالت در پروسه های دشوار وبحرانی به منصه ظهور وبروز
می رسد . چه کباده کشان سینه جلو انداخته که درنخستین آزمون سخت به عروسکی پنبه یی
مبدل شدند . روانشناسی دقیق و وسیع انسانی می گوید این عنصر درحقیقت ودراصل همان
عروسک پنبه یی بوده که در کسوت دن کیشوتی خود آن را پنهان می کرده است . همه کس
تاب وتوان شکنجه های طاقت فرسا ندارند اما اهل خوش رقصی نیز نیستند . کوتاه می
آیند تا خلاص شوند وبروند به دنبال زندگی . و کسانی درمرتبه توابی دست جلادان و
بازجویان را از پشت می بندند . این دیگر ربطی به ایدئولوژی و چند وچون حزبی وسازمانی
ندارد . دقیقاً مربوط می شود به جوهره و ذات آدمی . وجوه مشابه تاریخی درتمامی
زمینه های حیات بشری قابل مشاهده و تأمل است ، چه درقلمرو فردی وچه جمعی . هرچه یک
ملت در درازنای تاریخ ، آسیب های مهلک دیده باشد ، پیچیدگی و بهمریختگی شخصیتی
درآن ملت محسوس ترو نهادینه تراست . مضمون وماهیت واقعی روشنفکر ــ نه از روی
تظاهر بلکه از سرصدق واحساس مسئولیت ــ که می بایست هدایت کننده جامعه تحت اسارت
سیاسی وفرهنگی واخلاقی مستبدان است ، دراین معنا نهفته است که خود روشنفکر ازیک
صافی گذشته وپاک وپالوده شده باشد . نگارنده در نوشتار آتی به بهانه یک اکثریتی
داغ رسوایی برپیشانی بنام « بهزاد کریمی » ( بیچاره رحمان کریمی ! ) خواهم پرداخت
که چگونه در سقوط می توان دست را از برکمر برنداشت و به یاری کلمات بیچاره در رنگ
کردن با ملایان مسابقه گذاشت.
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
رحمان کریمی
اعتبار سخن به سخنگوست وگرنه کلمات که حامل وحاوی مفاهیم و معانی حقیقی
و مجازی ست ، خود به تنهایی بیانگر اصالت وصداقت نمی باشند . از پاک وشریف و زیباترین
کلمات می توان به دروغ بهره برداری های کاذب کرد . دیکتاتور حاکمی سراغ نداریم که از
کلمات قانون ، عدالت ، آزادی و وطن وهموطنان استفاده نکرده باشد . درمقابل قانونمداران
، عدالت جویان ، آزادیخواهان ووطن پرستان واقعی هم ازهمین واژگان استفاده می کنند
. بنابراین واقعیت ودرستی بیان درحقانیت واصالت توأم با عمل است . واین درتداول و تداخل
وبرداشت های عمومی وحتا خصوصی یکی از معضلات مناسبات اجتماعی بشری ست . هرچه سطح فرهنگ
واخلاق یک جامعه به دلیل رفاه و رشد همه جانبه ، بالا وبالاتر باشد ، اعتبار کلمات
هم بیشتر خواهد بود . درجوامع استبداد زده تاریخی که مجالی برای رشد و آگاهی نبوده
ونیست ومردم ازهر جانب درفشار قراردارند ، سوء استفاده از واژگان نیز بی حساب وکتاب
خواهد شد . درچنین جو وشرایطی تشخیص حق ازناحق وسره ازناسره ، واقعاً مشکل می شود
. درآغاز جوانی یک فیلم ایتالیایی دیدم با نام « آوازه خوان ونه آواز » . بسیار از
پلان ها وسکانس های آن فیلم جالب را ازیاد برده ام اما عنوان آن درمغزو جانم برای همیشه
حک شده است . این عنوان می گوید نباید فقط به آواز خوش مشغول ومشعوف شد . باید آوازه
خوان را دید که فقط با استعداد حنجره وتارهای مستعد صوتی می خواند یا با خون ودل و
جان . گوینده یا نویسنده هم که مثل مخلص ته سواد واستعدادی داشته باشد به راحتی می
تواند با کلمات شامورته بازی کند و خلق الله را رنگ . حال تکلیف یک صادق وصمیمی چه
می شود ؟ باید گفتارش تضمین داشته باشد . تضمین یعنی پشتوانه عمل وسابقه
.
براین سیاق است که طی سی سال متمادی ، بدعملان
و بی عملان خودخواه و مغرض و حسود ، جا وبی جا وبه هر بهانه ومناسبت یقه مجاهدین خلق
ایران را به عنوان گناهکارترین می گیرند واز رو هم نمی روند . پررویی و وقاحت آخوندی
وبرکات آن همه وجودشان را اشغال کرده است . بعضی هاشان چنان می نویسند که انگار نه
سابقه سیاسی دارند ونه خوانندگانشان درک وفهمی . یکی ازاین جمله ، « علی کشتگر » است
یعنی همان جنابی که با همپالگی های خود به کیانوری وامام ضد امپریالیستی اش لبیک گفت
تا بدانجا که در تعقیب و لو دادن مجاهدین خلق ودیگر مبارزان به برادران پاسدار انقلابی
از کج کلاه خان های گردن افراشته وقت شد ! . کشتگر وامثال او سال ها دربیعت با ملایان
به عناوین ودستاویزهای مختلف پای فشردند ورژیم را قابل استحاله و رفرم پذیری معرفی
کردند . این حضرات به هیچوجه نمی توانند ماهیت واقعی خود را پنهان کنند . زمین وآسمان
را بهم بدوزند درخوشبین ترین منظر داوری همانا اهل « اتحاد وانتقاد » هستند ولاغیر.
اخیراً از علی کشتگر مقاله یی خواندم با عنوان « مداخله نظامی وخطر تجزیه ایران »
. درکجا خواندم ؟ روی سایت وزارت اطلاعاتی « ایران اینترلینک » به سرایداری « مسعود
خدابنده » که اگر خدایی باشد ازداشتن چنین بنده یی شرم خواهد داشت وبنابراین مخلص او
را مسعود ملابنده می خوانم . همین برای کشتگر کافی که با همه توپ وتشرهای رد گم کن
به رژیم ، فقط به دلیل یقه گیری بس ظالمانه و وقیحانه از مجاهدین خلق ، مقاله کذایی
را قابل مصرف وارائه دیده اند . کارامروز رژیم ازاین حرف ها گذشته است . به زبان اشهد
می گوید نود وهشتاد به من بزن ودوتا آخوند پسندانه به مجاهدین ، درجهنم هم که تشریف
ببریم دعاگو خواهیم بود .
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
بیا تا
گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم
فلک را
سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
اگر غم
لشکرانگیزد که خون عاشقان ریزد
من
وساقی بهم سازیم و بنیادش براندازیم
« حافظ »
رحمان کریمی
درآستانه چهل
وهشتمین سال سازمان پرافتخار مجاهدین خلق ایران ، قرارداریم . چهل و هفت سال سراسر
پرتلاطم و پرازحوادث شگفت واستثنایی همراه با پایداری وماندگاری افتخارآمیز، پشت
سر گذاشته شد .
اگربدون حب وبغض فقط
به سیر سی ساله اخیر نگاه کنیم ، ضربات مهلک و خصمانه خمینی وخمینسم بدین سازمان ؛
امروزه می بایست اثری ازاین تشکل باقی نمی بود مگر گروهی کوچولو وغیرقابل حساب .
نقطه درخشان وغرورآمیز وکورکننده دشمن ودیگر معاندان ، همانا که سازمان مجاهدین
خلق ایران به عنوان آلترناتیو رژیم اوباش فاشیستی ملا - پاسدار حاکم ، درسطح جهان
به ثبت رسیده وتثبیت شده است . آیاعبورازتوفان های خرد کننده وکمرشکن مداوم واین
چنین دستاورد عظیمی درامروز ، حیرت انگیز و بی سابقه نیست ؟ واقعاً با توجه به
مجموعه شرایط وموازنه نابرابر قوا و امکانات ، چیزی فراتر وعجیب تراز توان یک
سازمان سیاسی به نظرمی رسد . به تاریخ جنبش های آزادیبخش که نگاه کنیم هرجنبش
وسازمانی از ابتدا از حمایت های مادی ، تسلیحاتی ، لجستیکی و دیپلماسی یکی
ازابرقدرت های زمان برخورداربوده اند . سازمان مجاهدین خلق ایران ، حمایت پیشکش ،
با مخالفت وراهبندی ها وهجوم وحملات وتهدیدات قدرت های شرق وغرب هم مواجه بوده اند
. راز دوام وبقای سرفرازانه این سازمان ، ازاشرف تا زندان لیبرتی وعرصه جهان درچند
نکته مهم و اساسی خلاصه می شود :
1 ــ صدق وصفا و پاکی وپاکبازی و پایداری خلل ناپذیر
رهبری .
2 ــ برخوردار بودن سازمان از کادرهای فعال وخستگی
ناپذیر مبتنی برایمان راسخ به درستی راه وهدف واینکه ناحق رفتنی ست و حق ماندنی .
3 ــ ارتباط تنگاتنگ عاطفی وعقیدتی با رهبری ودریافت
تجربی اصالت وصداقت رهبری .
4 ــ نقش تطهیر کننده وسازنده وپوینده انقلاب درون
سازمانی .
5 ــ دراین مسیر فرصت طلبان ، ناتوانان سست عنصر می
روند وسازمان از مزاحمان راه دشواری که درپیش دارد ، پاک و پالوده می شود . آنان
می مانند که با عشق به آزادی میهن و ایمان واعتقاد به رهبری ، هستی وجان برکف برای
طی طریق آماده تحمل هرسختی وحتا شهادت می باشند . همین انسجام واستحکام وتجزیه
ناپذیری وبه تحلیل وتضعیف نارفتنی ست که خیلی ازمدعیان را گیچ وویچ وبعد حسود
وبخیل وبی انصاف کرد تا بدانجا که به سازمان پویا و پرافتخار مجاهدین خلق همصدا با
رژیم عنوان « فرقه » دادند وازخود نپرسیدند که کدام فرقه می تواند تا این حد سیاسی
وسیاسی کار ودرنبرد مداوم با دشمن باشد ؟ آنان هم تجربه حزب توده را داشتند که
چگونه به علت انحطاط و چند دستگی وباند بازی و اطاعت ازقدرت مافوق ، کاریک حزب
بزرگ را به رسوایی ودست آخر سازش با مرتجعان فاشیست وآدمکش وفاسد حاکم کشاندند ؟
وخودشان ودیگران چگونه سازمانشان را رهبری وهدایت کردند که امروز هرتکه اش برای
خود سازی می زند ودم ودستگاهی چند نفره روبراه کرده است ؟
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
رحمان کریمی
تاریخدان وتاریخ
خوان اگر تاریخ شناس نباشد ، نمی تواند نقش وتأثیر آشکار وپنهان روزهای تاریخساز
یک ملت را به مردم خود منتقل وتفهیم کند . هر اتفاقی ازیک صورت ظاهری ویحتمل اغفال
وگمراه کننده برخورداراست واز یک هسته و محتوای پنهان درونی که دراین بخش وظیفه
تاریخ پردازان است که از شاخ وبرگ های بیرونی به ژرفای ریشه گستر واقعه برسند و بی
خبران را آگاه کنند . جامعه یی که طی قرن ها تحت سیطره استبداد زیسته است به
بیماری ها وعوارض مختل کننده دچار می شود . عارضه فقط دامنگیر توده مردم نمی شود
بل بیشتر به اشغال ذهنی ، عاطفی ، اخلاقی و وجودی روشنفکران وفرهنگ ورزان می
پردازد . بیماری وقتی به عود وبه بروز مرحله حاد خود می رسد که روشنفکر ناقل ویروس
و بیماری را برسر خود چنان قوی می بیند که از واکنش جدی دفاعی بازمی ماند وخود را
دربرابرآن ضعیف می بیند .
مشکل تاریخی ما همینکه در بحران ، میدان
ازمدعیان خالی می شود و آنکه به مقاومت و استقامت وپرداخت بها ایستاده است ؛ گناهکار
اصلی معرفی می گردد . جدا از هر ایدئولوژی وآرمانگرایی ، این اخلاق انسانی ست که
می تواند با اتکا به وجدان وانصاف ؛ بی نیاز ازهر قاضی ومحکمه یی ، خود به داوری
بنشیند . درعرصه ومصاف اجتماعی ، ارزش هرفرد نه فقط در اتخاذ موضع درست است که
بیشتر ومؤثرتر ، صداقت واصالت و برکنار بودن ازخودخواهی ها ، خودبه مصرف رساندن
های به حساب خلق گذاشته ، می باشد.
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
رحمان کریمی
پرتوی بر موریانه های ویرانگر درون انسانی
تاریخ خوانی از گذشته های دور
تا نزدیک ومنطبق برخط حضورخود، نه مشکل است ونه تازگی دارد. چه بسیار
قارئان اوراق وروایت های درست و نادرست تاریخ که توانسته اند مبتنی بر ساده
انگاران ساده اندیش، خود را مورخ هم جا بزنند. تاریخ، حوض و استخر شنا
نیست. دریایی ست متلاطم وسراسر موج و توفان و ساحل ها و بی ساحلی ها. می
توان کنار عبور رود و دریا ایستاد وعکس گرفت و ظاهر دریا را به تعریف
وتوضیح نشست. اما می دانیم که درک و تسخیر وجودی دریا نه فقط غواصان
کارآزموده را باید که غواصی می طلبد مسلح به دانش دریا وبرای شناخت
ناشناخته های آن. تاریخ نیز نه تنها چنین است که در مقاطع و مجموعه خود،
پیچیده تر و پر خطرتر هم هست. از گذشته تا به امروز، بعضی ها را گمان براین
است که تاریخ تکرار می شود. این برداشت قشری وغلط ازآنجا نشأت گرفته ومی
گیرد که صاحب نظر بر یک سلسله وجوه مشترک، روی ارائه نظر خود متمرکز می
شود. رود در بستره مکان های متعدد ومختلف در یک درازنای زمانی، جاری ست.
اگر من ِامروزی در یک نقطه مکانی، آب را گل آلود ببینم و بگویم که رود
سراسر آلوده است، مسلماً به خطا رفته ام زیرا این جاری رادر فاصله یی
بالاتر می توان تمیزتر دید.
ارسال به:
::
::
::
::
::
::
شعر زیر درسال ۱۳۸۲ سروده و چاپ شده است
تکرار آن به مناسبت جو عمومی سیاسی خالی از ضرورت نیست..
رحمان کریمی
کبـــوتر صـــلح !
کبوتر صلح
از بام دروغ ، برنمی خیـزد
و بر بام های رسوا ، نمی نشیند .
کبوتر صلح
نامه رسان هیچ صیـّادی نمی شود
و شاخهً گران زیتون را
ارزانی برزیگران مرگ نمی کند .
ارسال به:
::
::
::
::
::
::