۱۳۹۱ دی ۵, سه‌شنبه

منـهم مبــارزه م میــاد ، خیــلی هم مدرن !


طنزکانه !  

                                                                             رحمان کریمی 


باور کنید اصلا ً تقصیر من نبود . ماشاء الله آقای پولی زاده از بس با بزرگان و رجال مبارز دموکرات ، حشر ونشر دارد ؛ دیر به فراست این ارادتمند می افتد . سه روز پیش از آن «  نشست »  تاریخی ، مرا مطلع کرد . خردمندان گفته اند : اهم فی الاهم . از بد شانسی ، همان روز حرکت ، وقت رفتن به سفارت را داشتم . اگر وکالتنامه را که به اسم مامانم بود به موقع نمی فرستادم ، یک قطعه زمین مرغوب را در تهران از دست می دادم و این خلاف عقل است .  سعادت شرکت در نخستین نشست را نداشتم  اما می دانستم که این تازه آغاز یک مبارزه جدی و دورانساز است و وقت بسیار . بعد از مهر و تأیید امضا در سفارت ، به مامان تلفن زدم اما کو حواس جمع ؟ همهٌ  ذکر و فکرم شده بود « اتحاد برای دموکراسی »  . ده پانزده سال است که زبان دوم اذیتم  می کند ولی در آن ساعت بیشتر از هر وقت دیگر . صدای مامان که شنیدم  بی اختیار گفتم : « هلو ... ؟  Meine liebe Mutter ! wie geht’s dir ( مادر عزیز حالت چطوره ؟ ) مامان گفت : انگار باز غربت زده شدی ! حق داری پسرم ، سه ماهه رنگ ایران رو ندیدی . گفتم : نه مامان ، سه ماه و هشت روزه . مامانم گفت : دیگه بدتر .  خط  افتاده بود به خش خش . گفتم وکالتنامه و پول را همین امروز پست و حواله می کنم . نگذار زمین از دست بره .

سه روز بعد که قهرمانان از پراگ برگشته بودند ، تلفن زدم به پولی زاده . چقدر خوشحال شد . گفت : شیردل جان ! فهمیدم که جدی هستی . جایت خالی بود . چه سخنرانی ها و چه تصمیماتی ! . همه کمربند ها را سفت بسته بودند . اگر نمی جنبیدیم در مقابل مجاهدین ، چیزی برای دموکرات ها باقی نمی ماند . گفتم : پولی جان ! باور کن به جان عزیز خودت ، قرار و آرام ندارم . غذا می خورم ، مبارزه م میاد ، دراز می کشم مبارزه م میاد ، تو فکر حساب و کتاب کارم هستم ، مبارزم میاد . دیگه نه  قالب نشستن برام مانده و نه دراز کشیدن . می خواهی باور کن می خواهی نکن ، لقمه چه کوچک و چه بزرگ روی زبانم بند نمی شود . خوابم هم پریشان شده . هر شب با چند تا مجاهد گلاویز و درگیرم . 
پولی زاده گفت : این از عِرق ملی و میل به دموکراسی ست که در وجودت نهادینه شده و احتیاج به حرکت و فعالیت بیشتر دارد . خواب تو می گوید که تکلیف آزادگان و دموکرات های وطن جز این نیست که جلو مجاهدین که سد راه هر تحول هستند ، بایستند تا سرانجام بتوانیم ملک و ملت را از دست  مجاهدین در آوریم . سی سال بدون اتحاد مبارزه کردیم ، نتیجه اش این شد که امروز شاهد آنیم . مجاهدین دارند جهان را هم  به اشغال خود در می آورند . نشست عظیم و با شکوه پراگ به معنی پایان دادن بدین پیشروی ست . همگی شبانه روز باید پشت میکروفن ها و میزهای گرد و عرصه اینترنت  در حال بسیج باشیم . به پولی زاده متذکر شدم که هرچند پیش شما چندان به حساب نمی آید ولی می دانید که من با همهٌ گرفتاری ها و مشغولیات اقتصادی ام ، از مبارزه غافل نبوده ام . هرجا مجاهدی دهان باز کرده ، جلوش ایستاده ام . هرجا جمع و محفلی  بوده راجع به آنها افشاگری کرده ام اما می دانم که بعد از آن نشست ، مبارزه باید شدت و  حدت بیشتری پیدا کند . پولی زاده گفت : دمت گرم ! از همین امروز ، یک مبارزه مدرن و جدی را  وارد فیس بوک خودت و دوستانت کن . پرسیدم : می دانی که با مبارزه آشنا هستم ولی خوب است از نوع مدرنش کمی توضیح بدهی  . پولی زاده گفت : فاز مدرن بدین معناست که برای مقابله با مجاهدین  تمامی نه تنها مرزهای سیاسی را که حتا اخلاقی را هم پشت سر بگذاریم . سال ها هر چه کرده و هرچه گفته ایم ، نتیجه عکس گرفته ایم . حالا باید به هر دروغ مصلحت آمیزی که به زیان دشمن  باشد ، متوسل و آن را اشاعه و گسترش بدهیم . اخیراً خانمی از جدا شده ها ، بعد از تشریف بردن  به تهران و کسب توجیهات مدرن ؛ به خارج آمده و مسعود را که عامل همه گرفتاری های ما ایرانیان است ، هدف قرار داده است . این یک جبهه مدرن است  که باز شده و ما باید بی سئوال  و شک و تردید وارد این جبهه شویم . پیشنهادم این است که کلیپ  سخنرانی او را مثل فیل  در فیس بوک ، هواکنیم . سئوال کردم :  پولی جان ! اسم این خانم مبارز و دموکرات چه باشد ؟ گفت : «  بتول رسوا ملایی »  . دو ریالی ام زود افتاد . گفتم :  پولی زاده ما تازه  وارد فاز مبارزه مدرن شده ایم و خوب نیست برویم پشت  دروغ های وقیحانه یک بریده که مستقیم  هم از ایران آمده . هر آدم بی طرفی می فهمد کسی که از یک حزب یا سازمان به دشمنی بیرون می زند به راحتی  می تواند به هر تهمت و دروغی  متوسل شود تا داغ دلش را تازه کند ، چه خاصه  که از صادرات مرکز هم باشد . پولی زاده گفت : شیردل جان ! کجای کاری ؟ وقت  ضیق است . دشمن دارد مقبول  عام و خاص جهان می شود . کلا ه ها پس معرکه ست ، نجنبیم  باخته ایم . کلیپ  بتول را بگذار در فیس بوکت  . چند تا هوادار مجاهدین پیدا می شوند به اعتراض و پرخاش . تو هم داد و هوار راه بیانداز که ترور روحی ات می کنند ، تلفنی تهدید به قتلت کرده اند . ای داد ای هوار ! مجاهدین دموکراسی سرشان نمی شود ، تکلیف ما دموکرات ها با این خشن ها چیست ؟  شیردل جان ! این خودش می شود یک جوسازی مبارزاتی خیلی مدرن . گفتم : پولی زاده جان ! من خودم سرم درد می کند برای این نوع مبارزه ولی باید سراغ چیزی رفت که بگنجد . حس کردم پولی زاده دارد جوش می آورد چون صدایش را بلند کرد که :  مهم سرو صدایی ست که باید بلند کرد . مهم جو سازی ست . جز این که اجالتاً از ما کاری دیگر برخاسته نیست . انشاءالله وقتی قوی شدیم هم مجاهدین از صحنه محو می شوند و هم رژیم می آید پای میز مذاکره . پولی زاده اضافه کرد که شیردل جان ! اگر تو هی مبارزه ت میاد ، منهم هی مذاکره م میاد چون مبارزه کردن که کار همیشگی من بوده و هست ولی برای رسیدن به مذاکره همانطورکه جواد خاضع  گفت باید قوی بشویم . از هم امروز یک جفت دمبل بخر و در خانه  بازو و پشت بازو کارکن . گفتم ای بچشم ! واضافه کردم که : پولی جان ! فکر نمی کنی بتول خانم ، پیشانی سفید تر از آن است که بشود روی کلیپ او سرمایه گذاری سیاسی کرد ؟ پولی زاده مثل ترقه در رفت : چرا نمی شود ؟ خوب هم  می شود . گفتم : درست است که او از مجاهدین بریده ولی یک راست رفته ایران و بعد آمده اروپا.  این نوع جدا شده ها هم که پایشان به ایران برسد تکلیف معلوم است . بهتر است از ابتدا بهانه  دست مجاهدین  و مردم ندهیم . پولی زاده می خواست حرفم را قطع کند ولی من صدایم را بلندتر کردم که : از سر خیر وصلاح می گویم . دلم نمی خواهد  دست روی چیزی بگذاریم که  هیچ آدم  بی طرفی نتواند به آن اعتماد کند . یادم می آید سال ها پیش یک خانم که از مجاهدین بریده بود در یادداشت های هفتگی اش در «  نیمروز »  نوشته بود که : هر روز صبح در قرارگاه که با مسعود سینه به سینه می شدم ، او دست در سینه ام می کرد . باور کن مخالفان مجاهدین هم نتوانستند این ادعا را قبول کنند ، چون اولاً مسعود در ستاد سازمان در بغداد می بود و در مواقع ضروری به قرارگاه ها می رفت . در ثانی چه جور بوده که هر صبح این خانم  به مسعود می رسیده و اجازه آن کار را هم  می داده و آیا در محوطه قرارگاه هیچ دیارالبشری جز این خانم  نبوده ؟ بتول خانم امروز ، سنگ تمام گذاشته و تا آخر خط  رفته . من که دشمن خونی مجاهدینم نمی توانم ادعای او را هضم کنم چه خاصه که دیگران . اگر این طور که بتول می گوید ، می بود ،  امروز اثری از چنان تشکیلاتی باقی نمانده بود که ما مجبور باشیم به  اتحاد برای مبارزه جدی . پولی زاده صدا را بلند ترکرد که : وای بر من ، وای برایران ، وای بر دموکراسی ، وای برمبارزه برای مذاکره ! مرد حسابی  یک نبرد جدی بدون جو سازی که نمی شود . دراین عرصه دشوار باید برای رسیدن به هدف از آب هم کره گرفت . تو نمی دانی که از دروغ مصلحت آمیز چه استفاده ها می توان کرد ؟ . یادت رفته که چه جور میز کتاب ها را بهم می ریختی و مجاهدین را درگیر می کردی ؟ دیدم حق با پولی زاده است . گفتم : ببخش عزیزم ، ببخش ! می دانی که این روزها وضع بازار کساد ست ، ما هم گرفتار خنگی . وارد فیس بوک می کنم  و بعد خواهی دید که مخلصت تا کجا خبره کار است . پولی جان ! باید بجنبیم تا از حیث جمعیت از مجاهدین عقب نباشیم . پولی زاده گفت : عقب ؟ با همان نشست پراگ کلی جلو افتاده ایم . می دانی « خطاپور »  و« فرید ابتری »  با ما بود . این یعنی اکثریت قریب به اتفاق ملت ایران . دیگر چه می خواهی ؟ تا یادم نرفته برایت بگویم که خود من زمانی بود که فکر می کردم ، مجاهدین با ساندویچ  جمعیت  راه می اندازند . بعد دیدم این مقادیری توهین به شئون ملی می شود . سیر حوادث نشان داد که مجاهدین به هموطنان خارج کشور تلفن می زنند که اگر با ما نیایید ، شما را به قتل می رسانیم  . بیچاره هموطنان از ترس جان مجبورند بیست هزار ، پنجاه هزار ، صد هزار بروند سالن آنها را پر کنند . ؟  گفتم : شنیدم که یکی از شرکت کنندگان درآن «  نشست »  مجاهد شکن ، برگشته که  آقایان پول و مخارج از کجا می آورند که حتا می خواهند به اعضا حقوق هم بدهند . پولی زاده که ماشاءالله روی سیب زمین بی رگ را کم کرده ، قاه قاه خندید و گفت : یحتمل طرف نفوذی مجاهدین بوده وگرنه هفتصد سال پیش سعدی فرمود : «  ای کریمی که از خزانه غیب /  گبر وترسا وظیفه خور داری /  دوستان را کجا کنی محروم / تو که با دشمنان نظرداری »  دشمن که امروز مجاهد است ، پول داشته باشد و ما که دوست هستیم نداشته باشیم ؟  نهایت پول ما از یک منبع «  طیب و طاهر» است و مال مجاهدین ، حرام .  دیدم پولی زاده عین حقیقت را می گوید . برایم فقط  یک سئوال  بیشتر نمانده بود : پولی جان مبارزه که مانع رزق و روزی نمی شود ؟ گفت : معلوم است که نمی شود . ما که مجاهدین نیستیم که مردم را از کار وزندگی بیاندازیم . به همین دلیل است که می گوییم  ما وارد فاز یک مبارزه کاملاً مدرن شده ایم بدور از هرگونه خشونت و قهر و غیظ  . ما می خواهیم وارد بُعد سوم خامنه یی بشویم . همان بُعدی که مملو از عرفان و شعر و شاعری و هنرپروری ست . این مجاهدین بودند که کاراین عارف را بدینجا کشاندند . این مرد روحانی پیش از انقلاب ، در باغ های مشهد با اهل دل حشر و نشر داشته . پیاله می زده و مضراب بر سیم های تار .  ما می خواهیم دوباره با ملایمت و مسالمت  این رویش را بالا بیاوریم و خواهیم آورد . البته اگر در اتحاد برای دموکراسی نفاق پیش نیاید . برای پولی زاده و خودم و مثل خودم آرزوی موفقیت کردم .

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

0 نظرات: