۱۳۸۹ آبان ۱, شنبه

اگــر گشــاد دستــی مـرگـــم امــان دهــد

رحمان کریمی

اگــر گشـاد دستـی مـرگـم امـان دهــد

خونابه یی سوزان

و کورسوی چراغی نیم مرده

در باد .

در خیابان های سرد پاییزی

سرزمین بومی خواب من

از صدای تازیانهٌ تـُندر

بر گـُرده مِه و اشباح

برمی آشوبد .

من چگونه قامت به آفتاب بردارم

در سرزمینی که خورشیدش ،

زندانی همیشه است

و سقف ابراندودش

چونان آوار پرشتاب عمر

پیوسته در کار ریختن .

در شمایان می بینم

ای پاکیزه راستان پاکباز صدیق اشرفی

گرمای آن آفتاب بلیغ شرقی را

و آن آذرخشی که جان را از عشق

شوریده وار بی تاب می کند

و ولوله می افکند در ( گنبد دوّار ) .

اگر گشاد دستی مرگم امان دهد

دوباره باز

جان فسردهٌ تو را ای عمر منتظر

با کاروان یاران و سلحشوران اشرفی

به خانهٌ آفتاب خواهم برد

گیرم زمجال تو نمانده باشد

جز

اندکی .

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۹ مهر ۲۵, یکشنبه

بـــا یـــد بــــروم

شعرزیر شانزده سال پیش درنشریه « ایران زمین » بچاپ رسید .

درحال تکرار آن روی سایت « همبستگی ملی » بجاست .

" به جاودانه بانوی موسیقی ایران ، آزاده استبداد ستیز

خانم مرضیه "

رحمان کریمی

بـــا یـــد بـــروم

ستارگان تشنه اند

با هفت دریای عالم

باید بروم .

پلنگی نوپا

بر بلندای پوشیده از مهتاب

به شکار آمده است

باید بروم .

پرنده یی کوچک

در سرزمینی سوخته از آفتاب

سایه یی می خواهد

با سایبانی از شعر

باید بروم .

تکه سنگ ابری

آروارهٌ خورشید شکست

باید بروم .

نسیمی خسته

پشت دیوار بلند تاریک

روزنه یی می جوید

باید بروم .

نقش اندامی شرمآگین

بر ولرم ماسه های خواب

تنها مانده ست

باید بروم .

از ورطه هولناک و ظریف یک گل

پای یک گرده فرولغزیده

باید بروم .

شاعری جوان

برای تمام کردن شعرش

واژه یی کم دارد

باید بروم .

در معبر نیلی بالا ، امشب

ستاره یی کوچولو

راه خود را گم کرده است

باید بروم .

صدای گریه ماهیان می آید

از دریای شما

با بادبانی افراشته از جانم

باید بروم .

گل های باغ میهنم

همه پژمرده گشته اند

با آسمانی از شبنم و نسیم

باید بروم .

آه

در پایتخت عشق

عشق ، به زندان نشسته است

با کهکشانی از ترانه و رقص و غزل

باید بروم .

7 مهر 73

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۹ مهر ۲۴, شنبه

آرام بگذاریدش در خاک که آرام ما گرفته است

درعزیمت بدهنگام مرضیه

آرام بـگـذ ا ریــد ش در خــا ک کــه آرام مــا گــرفتــه اســت

رحمان کریمی

شرار سرکش شراب است این نازنین

آرام بگذاریدش بر این خاک تشنه جهان

تا مگر آرام بگیرد از پی بسی سال های نا آرام دلشکستگان .

ای عاشقان عصر مرگ عشق در سود و سودای سرمایه

ای رهنوردان خورشید تبار وقت تاریکی

آرام بگذاریدش در خاک

این خجسته بانویی که آرام نگذاشت با صدایش

صاحبدلان بی صدا و با صدا را

به عمری .

در ساعات سیاهپوش تنهایی

مشام بیداران تیزتر می شود

در شکارگاه های دلدادگان عاشق

در زمانهٌ دلگدازان و دلسوختگان و هم دلمردگان حریص به خویشتن .

ای داد !

ستاره یی از چنبرهٌ بلند نیلگون

با ابرهای نهفته در آوازهای خویش

شگفتا که اینک دگرباره

اشک می گیرد از دلباختگان عمر پرافتخارش ، بی دریغ .

این ستاره نه چونان ستاره یی ست

که هر شب از آسمان ابرآلود دل و جانم

چونان شهابان ثاقب

گـُر می گیرد و خاموش می شود در هوای بد

این یک ستاره یی ست که مرگ مغلوب اوست .

با صدای او بود

که می شد شب را شکافت و به صبح رسید

اندوه نجیب نجیبان را کشت و در هوای دیگری

شور و حماسه شد .

دیگر گذشته است زمانی که

کنجی بنشینیم و قلقلک دهیم رمانتیک ترین حس عقب مانده را

مهدی حمیدی ها دیر آمد از پی لامارتین ها اما مرده زاد بود .

ما اینک بربام خانه مرضیه ایستاده ایم به حسرت

یکی از زیباترین گل های هستی جهان

گل افشانش کنید و سلام و وداع

که خفته است تن و بیدار روح و جان .

آرام بگذاریدش در خاک

که آرام ما گرفته است .

16 اکتبر 2010

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۹ مهر ۲۳, جمعه

تسلیت به مناسبت درگذشت خانم مرضیه

ناگزیر سفرابدی جاودانه فروغ هنرمتعهد ایران خانم مرضیه ، کلام را از نارسایی دربیان عظمت فاجعه از حرکت باز می دارد . امروز ایران با تمامی سوابق فرهنگی – ادبی و هنری خود و نیز تاریخ مبارزاتی خود در فقدان یک بانوی هنرمند استبداد ستیز استوار و پایورز ، سیاه پوش است . آثار درخشان هنری مرضیه همچنان در درازنای بی پایان زمان طی طریق خواهد کرد . نسل جوان امروز باید ایستادگی را از او بیاموزد ودیگر هنرمندان برپایگاه بلند اجتماعی او تأمل و اندیشه کنند . او به ما آموخت که درعصر استیلای استبداد آنهم لگام گسیخته ترین نوع واپسگرای آن تکلیف هنر و هنرمند چیست ؟ دربرج عاج نشستن یا درصحنه به فریاد و اعتراض ایستادن ؟ فقدان او را به مسعود و مریم و اشرف و تمامی هواداران مقاومت ایران و ایران زمین تسلیت می گوییم و با یاد او به راه ادامه می دهیم .

فرشته و رحمان کریمی

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

۱۳۸۹ مهر ۱۷, شنبه

رهنمود مردم شناسانهٌ مقلوب وولایت نشان یک خمینی نسب سیاسی ناشی

رهنمود مردم شناسانهٌ مقلوب و ولایت نشان یک خمینی نسب سیاسی ناشی

رحمان کریمی

برحسب اتفاق یک نوشته یا نسخه مردم شناسی !! خطاب به رسانه های فارسی زبان خارج کشوربدستم رسید به سر قلم رفتن « ابراهیم نبوی » . پیش ازآنکه آن را مروری کنیم ویک باردیگر دریابیم که آسید ابراهیم خمینی نبی همان هست که بوده ، لازم می دانم که مقدمتاً به نکاتی بپردازم که هم به شناخت بیشترماهیت او وچند وچون مردم شناسی اش کمک می کند .

از جمله و بطورعمده از ملتزمان رکاب نامیمون استبداد ، اپورتونیست های سیاسی و اقتصادی می باشند . همواره بر گرد قدرت چه مالی و چه مقام و مرتبه دولتی ، اپورتونیسم سایه افکن و دربان و محافظ و همراه است . استبداد بنا به پیش زمینه تاریخی و اجتماعی یا شرایط بدست آمده مقطعی کسب حاکمیت می کند وچون مشروع و طبیعی نیست ناگزیر با اعمال سرکوب و اختناق وحذف مخالفان و معترضان واغفال افکارعمومی با تبلیغات سنگین مداوم و انحرافی ؛ اهرم های قدرت را به تمامی به انحصار خود می گیرد . به حق سخت ترین وفریبنده و محیل ترین نوع استبداد ، استبداد دینی ست و آنهم درمشارکت بی دین ترین و بی رحم ترین آخوندهاست . وقتی استبداد خونبار دینی با پدیده یی شوم و سرد و بی رحم و ومخوف ودر عین حال مکارو عوامفریب چون خمینی به اریکه قدرت نشست بیش از یک دهه طول نکشید که متوهمان مؤمن خود را درکوره جنگ ایرانسوز هشت ساله جزغاله وقربانی کرد که درنهایت آنها به درد ادامه حیات نظام جبار وزد وبند چی ودزد وفاسد نمی خوردند . اپورتونیست های ریش گذاشته وهفت خط کم نبودند . قدرت برای اپورتونیست حکم شیرینی دارد برای مگس . مگس یا پشه می تواند در کثیف ترین فاضلاب سیاسی واقتصادی کام را شیرین کند . اپورتونیست زمان ومکان ومحتوای انسانی – حیاتی هردورا صرفاً درموقعیت ومنافع خود می خواهد . او بنا به میزان استعداد می تواند درطول بهره مندی ازقدرت حاکم ، همچون اربابان خود ؛ دست به نقش ووانقش و جفتک و پشتک و کسوت عوض کردن بزند . اپورتونیست یک آمیب است که متناسب با موقعیت و شرایطی که حاکمیت مستبد درآن قرار گرفته با حفظ ماهیت ، تغییرشکل دهد . اپورتونیست سیاسی چندان مقصرنیست ! بافت وساختاری دارد که با بافت قدرت حاکم همخوانی می کند . اپورتونیست سیاسی خانه اربابی را رها نمی کند . حداکثر ازشانه یکی می پرد روی شانه دیگری . اومی داند که اگر کل خانه فروبریزد بی بروبرگرد یتیم و بی صاحب می شود .

بعداز این مقدمه مجمل می رویم سراغ آسید ابراهیم نبوی که الحق یکی از شاخص های مکتب اپورتونیسم است . این سید هول برداشته ازسقوط رژیم که درخارج کشور نشسته است ، حیات پرافتخار سیاسی – اقتصادی خود را درسال هزارو سیصد و پنجاه ونه درشیراز با بسیجی شدن آغازکرد . درانقلاب ضد فرهنگی خمینی دجال ، سردسته چماقداران حمله به دانشگاه بود . خداوند شانس بدهد ! دردوره خاتمی به معاونت وزارت کشور رسید . یک کشورچقدر باید سرفراز باشد که رییس جمهور دموکرات ، رفرمیست ، اصلاح طلب ، اهل دیالوک تمدن ها آخوند خاتمی باشد و معاون وزیرکشورش یک سردسته چماقداران . بخت خاتمی که افول کرد ، مثل تعدادی از شکنجه گران و بازجویان و فرماندهان سپاه ؛ طبع فرهنگی و مطبوعاتی ونویسندگی اش حسابی گل کرد وشد طنزنویس منتقد وحال شش سالی ست که رحل اقامت در فرنگ افکنده است . تا آنجاکه نگارنده رد این قبیل عناصربیرون زن ازکشوررا پی گرفته ام ، آنان همچنان به لطایف الحیل و قلب واقعیت های موجود اجتماعی در تلاش حفظ رژیم هستند ونهایت خواست قلمی و بیانی و تفسیری آنها جابه جایی این رییس جمهوربا آن رییس جمهور وهکذا تغییر وکیل و وزیر ورییس مجلس ملایان . دور از جانشان حتا اگر به سرشان زد و « انقلابی » شدند ، با حفظ نظام ، خامنه یی جایش را بدهد به رفسنجانی . آنوقت است که ایران گلستان می شود ، بهشت برین می شود و اتوماتیک قدرت نظامی ، سیاسی و اقتصادی و اطلاعاتی و شبکه های تار عنکبوتی بین المللی فرماندهان سپاه آب می شود و به زمین فرومی رود و آنوقت مردم درخیابان ها و پارک ها نهایت چندتا پاسبان می بینند که ترس وخوفی ندارند وبرای نظم و حفظ رفاه و آسایش و آرامش وجودشان ضروری ست . این مهره های سرسپرده درخارج کشور به یمن رسانه های فارسی زبان قدرت های خارجی ست که با آن سوابق هنوز پررویی می کنند و خود را اپوزیسیون هم جا می زنند . اپوزیسیون کی ؟ احمدی نژاد ! . اگر هنوز قدرت های سرمایه بین المللی بیمناک سقوط تمامیت نظام فاشیستی ملا- پاسدار حاکم برایران هستند قابل فهم است زیرا سرمایه به دنبال سود بیشتراست گیرم که نه منطقه بل جهان هم دراین سودای خطرناک بسوزد . اما آقایان به ظاهر کنده شده از بدنه نظام ، نگران چه هستند و چه منفعتی درمیان است که مثل جن از بسم الله مجاهد خلق با بد وبیراه و تهمت وافترا فرار می کنند؟ اگر دریک خط منفعت با قدرت های خارجی همراه وهمخوان نبودند مسلماً خارجی یا استعمارگرهمه فن حریف ، خل نبودند که رادیو تلویزیون هایشان را دراختیار حضرات بگذارند .

آسید ابراهیم خطاب به رسانه های فارسی زبان به نوشته خود این عنوان راداده است : « داری با کی حرف می زنی ؟ » درجا مخاطبان ایرانی رسانه ها را به داخل کشوری ، خارج کشوری ، روستایی وشهری وکدام شهری و کدام روستایی و کدام فکرو عقیده یی تقسیم می کند . انگارکه حکومت ایران ، فدرال است ویا بهترو مناسب تر بگویم خان خانی ست که قلمرو تحت سیطره هرخان ، شرایط خاص خود را داراست . البته ملا خانی هست ولی با تیرک خیمه ولایت فقیه . انگار که میان ملت ایران وجه مشترکی از ظلم و ستم و سرکوب و اختناق و شلاق خوردن و به زندان افتادن و شکنجه شدن و برسردار رفتن ویا حد اقل تضییع حقوق فردی و اجتماعی و صنفی وجود خارجی ندارد . رسانه یک بیان کلی ست و فوری این سئوال مطرح می شود که رسانه چه کسانی را نمایندگی می کند و مخاطب واقعی خود می داند . آیا رسانه مبلغ و مبشر خواست های یک ملت تحت ستم استبداد لگام گسیخته دینی ست ویا شریک دزد و رفیق قافله و یکی به نعل زدن ویکی به میخ ؟ آیا رسانه به تمامی منافع و مصالح و ضروریات یک ملت را بیان می کند ویا ناچار به ملاحظات مصالح و منافع خارجی هم هست ؟ آسید ابراهیم کاری به نوع رسانه و پایگاه سیاسی آن ندارد . چرا ؟ چون با رسانه های شناخته شده معینی سروکار دارد . او می داند که جایی که خواهان و درتعقیب تمامیت نظام حاکم هست ، محلی از اِعراب ندارد . او در تقسیم ملت تا مرز جسارت و وقاحت پیش می رود وآن را تکه تکه می کند . می نویسد : « من شش سالی است که بیرون ایران زندگی می کنم ودراین سال ها تلاش کرده ام تا جامعه هدف خود را ( منظورش مخاطبان است ) در داخل ایران ببینم . تجربه ارتباطم با مخاطب و به روز بودن ، باساعت تهران به من می گوید که باید نکاتی را همواره در پیام رسانی به داخل کشور درنظر بگیرم » از ثقیل و پردست انداز بودن جملات بگذرید و به منظور سید توجه کنید . او کاری با انقلابیون ، قیام آفرینان ، معترضان هرروزه ندارد اگر هم داشته باشد در تلاش است که به آنها تفهیم کند که خشونت بد است . گول مجاهدین خلق نخورید ، کارتان را به اوین و گوهردشت و ... نکشانید . بروید دور رفسنجانی ، خاتمی و میرحسین موسوی حلقه بزنید و راز و رمز مبارزه واقعی را از آنان بیاموزید . مردم ایران از خشونت نشان دادن بیزارند حتا اگر رژیم هزار برابر آنچه هست و آنچه می کند ، خشن تر رفتارکند . می نویسد : « سیاست درایران وقتی می تواند عمیق و جدی بشود که زندگی آنان را مغشوش نکند . اگر بناباشد زندگی مردم به هم بریزد تا تحولی رخ دهد آنگاه خواهیم دید که همراهان زیادی وجود نخواهند داشت » آسید ابراهیم انگار که در خارج کشور خجالتی هم شده است . آغا رویش نشده به صراحت بگوید مبارزه فلان و فلان می کند . می گوید سیاست . همین چند جمله کل ماهیت و نیت این خمینی نسب را به شفافی نشان می دهد . گویی که در طول سی ویک سال حاکمیت فاشیستی و جنایت بار خمینیسم و پاسداریسم ، آب در دل مردم دررفاه و آسایش ایران تکان نخورده ویک روز بد به خود ندیده اند که اگر کسی بخواهد بنا به سیاست !! یعنی شیوه مبارزاتی زندگی آنان را بهم بریزد ، درمیدان تنها می ماند . مردم شناس ! متقلب و ناشی ادامه می دهد : « اگر شما راه حلی ارائه کنید که مستلزم یک جنگ ، سقوط یک حکومت یا یک انقلاب باشد طبیعی ست که آنها ( یعنی مردم ) آن را جدی نمی گیرند . البته مردم عادت دارند که بگویند که دوست دارند همه چیز عوض شود ولی خودشان می دانند که همه چیز عوض نخواهد شد . نه اینکه نباید عوض شود . چون نمی تواند عوض شود » از تشعشع شیوه نگارش بگذرید و به معنای حرف دقت کنید . شاه می گفت مردم عادت دارند نق بزنند . این حرف تمامی دیکتاتورهاست دربرابر اعتراضات و مطالبات برحق مردم . آسید ابراهیم هم همین حرف را می زند وبا این تأکید که اگر تغییر بنیادی یعنی تعویض نظام را بخواهیم ، عوض شدنی نیست . به صراحت می گوید « چون نمی تواند عوض شود » چرا ؟ چون برای حفظ نظام پشتش به سپاه وبسیج و لباس شخصی ها وزندان ها و شکنجه گران و چوبه های بی حساب و کتاب دار گرم است . می گوید اینها نمی گذارند که همه چیز عوض شود . پس بهتراست به عوض شدن احمدی نژاد قناعت کنیم تا زندگی راحت و آسوده مان بهم نریزد ! . راهکار هم اینکه خامنه یی را از خودمان عصبانی نکنیم و بلکه بکوشیم تا دلش راهم بدست آوریم تا وقتی احمدی نژاد دورش تمام شد ، راه بدهد به رفسنجانی یا خاتمی ویا میرحسین موسوی . اینها که آمدند زندگی منظم و راحت امروز ملت می شود عین زندگی کردن در بهشت موعود . آسید ابراهیم می نویسد : « برای این مردم روزه سیاسی بیست نفر زندانی سیاسی امروز از مشکل بسیارجدی برای صدها مجاهد قرارگاه اشرف مهمتراست . برای مردمی که درداخل زندگی می کنند قالیباف یک پاسدار مثل بسیاری از نیروهای سپاه نیست . اویک شهردار توانمند است که گویا زمانی پاسداربوده » خمینی نسب شش سال در خارج است وهنوز « اعتصاب غذا » دردهانش نمی چرخد و می گوید « روزه سیاسی » وفوری می رود سراغ داغی که بردل وجان خودش و همگنانش واربابان حاکمش سنگینی می کند وتا مغزاستخوان می سوزاند و می هراساند . چه صلابت و شکوه و هیبت و جاذبه نیرومند مردمی دارد که خمینیست ها نمی توانند لحظه یی ازآن درعذاب نباشند . آیا واقعاً این دستپاچه ناشی فراموش کرده است که محمود احمدی نژاد هم قبل ازرییس جمهوری، « شهردارتوانمند » تهران بوده است ؟ این « بی حیا پیرپسر » می نویسد : « برخی از فعالان سیاسی وباقیمانده های فعالان دهه شصت اصرار عجیبی دارند که مردم ایران دائماً به کشتار 67 فکر کنند وبرای آن کاری بکنند و زندگی امروزشان را بر اساس آن زمان تاریخی بنا کنند . فرض کنید همین حالا آقای « آ» این اجازه را داشته باشد که دوساعت درتلویزیون رسمی ایران برای هفتاد میلیون نفر از مردم ایران ماجرای دقیق کشتار 67 را شرح بدهد ، اولین سئوالی که برای افکارعمومی مطرح خواهد شد این است که اصلاً کشتار67 چیست ؟ مجاهدین خلق و چریک های فدایی خلق چه کسانی هستند .... و طرح آن چه مشکلی از زندگی امروز ایرانیان حل می کند ؟ » !! اگر وزیر اطلاعات رژیم بخواست درباره قتل عام 67 در خارج کشور سخنرانی کند ، جزاین می گفت ؟ این است که می گویم این بابای عوضی خیلی ناشیانه به کاهدان زده است وبا وقاحت تمام مردم ایران را خنگ و خرفت و بی حافظه فرض گرفته است . انگار انبوه انبوه شهدای عهد خمینیسم نه خانواده داشته اند ونه قوم و خویش ونه دوست و آشنا و همکار ونه اهل محل و شهر . فلک زده این نکته را خوب فهمیده که یکی از انگیزه ها و پیام های قیام مردم ایران ، انتقام خون به ناحق ریخته شده شهدای راه آزادی بوده و لاغیر . او شاید درخلوت خویش هم از مراجعه به شعارهای قیام آفرینان وحشت دارد که در یکایک آنها سازمان مجاهدین خلق و چریک های فدایی خلق و دیگر مبارزان راه آزادی قابل لمس و رؤیت بود . نگارنده اگر بخواهم به سطر سطر سرقلم رفتن این خمینیست به فطره اپورتونیست بپردازم که درهرجمله اش پته خود را به آب داده است واقعاً مصداق مثنوی هفتاد من کاغذ پیدا می کند . به این پاراگراف قزمیت سیاسی توجه کنید : « دومین نکته این است که رسانه امروز باید موضوع امروز را درنظر بگیرد . برای بخش اعظم مردم داخل ایران سال هاست که خانواده پهلوی یک خاطره محو ازیک دوران هستند . کسی دیکتاتوری را به خاطر ندارد . برای مردم داخل ایران ابوالحسن بنی صدر مطرح نیست . آنها موسوی را هم از خاطر برده بودند . حتی ازجنگ نیز تلخی های آن درخاطرمردم نمانده است . فقط رشادت بسیج و سپاه درمقابل دشمن درذهن عمومی مانده است . مردم داخل ایران شاید از گناه هردشمنی می گذرند اما با مجاهدین خلق کنار نمی آیند چرا که آنان را قاتلان فرزندانی که درایران مورد بمباران عراقی ها قرار گرفتند ، می دانند . علت اینکه هنوز مجاهدین خلق را بیاد دارند این است که تلویزیون آنها هرروز تصویرآنها را نشان می دهد و مردم هرروز بیشتر از آنها دلزده می شوند » شما را به خدا قضاوت کنید که اگر کل وزارت اطلاعات و ولی سفی شان در حضیض ذلت ودرماندگی و هذیان گویی بخواستند متنی بیرون دهند جزاین ازآب بیرون می آمد ؟ مردم ایران که اصلاً نه فقط حافظه تاریخی ندارند که اتفاقات سال های اخیررا هم بیاد نمی آورند !! پس خیال رژیم راحت . قاتل فرزندان مردم ایران هم نه خمینی ست ونه خامنه یی ونه کس دیگر جز مجاهدین خلق !! . مردم ایران مجاهدین خلق را بیاد دارند زیرا هرروزه چهره آنان را درتلویزیون ( یعنی سیمای آزادی ) می بینند . بد بخت با قلم خودش اعتراف کرده است که مردم ایران بیننده سیمای آزادی هستند و بنابراین مجاهدین خلق را می شناسند . ومردم با دیدن مجاهدین دلزده تر می شوند !! و با این حال باز هم هرروزه می نشینند پای تلویزیون دل بهم زن !! . روزو روزگار رژیم مستأصل را دراین تناقضات مأمور تعادل ازدست داده می توان دید . دیگرلازم نیست دوستان عزیز مجاهد خلق شاخه داخل کشور موقعیت سازمان را با نظرخواهی از مردم بدست بیاورند . یک دشمن قسم خورده شهادت می دهد که مردم داخل ایران از بینندگان هرروزه سیمای آزادی هستند . ما هم درخارج کشور ، درهمین تازگی ها شاهد استقبال همه جانبه ایرانیان داخل و خارج کشور بودیم در هفته همیاری با سیمای آزادی . پس دشمن دروغگو وقتی ازشدت وحشت و بغض ، بزرگترین دروغ هارا درحق یک ملت و نیروی پیشتاز آن سرهم می کند ؛ بند هم به آب می دهد و یک حرف راست هم می زند . می دانید چرا ؟ چون همین حرف راست یعنی توجه مردم ایران به مجاهدین خلق و سیمای آزادی و مسلماً و در رأس قهرمانشهر اشرف ، کابوس شبانه روزی همهٌ آنان و حامیان وطنی و خارجی شان بوده و هست . پس بر مردم ایران ، براشرف قهرمان و مقاومت سرفراز ایران میمون و مبارک باد که رنج و شکنج وداغ و درفش و ریختن خون عزیزان به ثمر نشسته . به چنان ثمری که یک طنزنویس نظام فاشیستی ملایان را به فکاهی نویس به هذیان آلود مبدل کرده است . همهٌ دعواها برسر یاران جان برکف ما یعنی اشرفیان قهرمان بی بدیل و مجاهدین خلق بی نظیراست . انصاف بدهیم که دربرابرعزم ورزم چنین ارتشی که برخورداراز پشتوانه مردمی و ملی و حمایت همه جانبه بشر دوستان جهان است و نه دولتمردان و اربابان بی مروت دنیا ، رژیم و ایادی و مزدوران و سفره اندازان و سفره خواران آن حق دارند درناعلاجی وبی تکلیفی هرچه درترکش دارند به جانب حریفان ازپای درنیامدنی خود رها کنند که تا به حال کرده اند و خوشبختانه به سینه خودشان کمانه کرده است .

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed