۱۳۹۸ فروردین ۳, شنبه

رجز خوانی بهاری این پیر


                       رجز خوانی بهاری این پیر

                                                                             رحمان کریمی

بهار طبیعت ، همه ساله ست
به پشت سر دارد هزاران هزار
تابلو زیبای شاعران عهد کهن .
بهار من به زندان مستبدان در بند
هماره ، هر روزه
خروش طغیانی او را
ز اعماق جان تشنه ام
شنیده ام .

چه بی رحم اند این سوداگران قدرقدرت جهان
چه مفلوک اند این مستبدان تکیه داده
به دیوار عایق سرمایه و سلاح
آه ، عذابم می دهد به حیرت
صبر و تحمل یک ملت .

شقایق ، جام پرخون شد
از ریختن خون آنهمه گل های نازنین
کبود شد تن بنفشه از سیلی زمستانی
نرگس چشم گشوده اما بر بیداد زمان .

گل سرخ باید خرمن آتش باشد
نی بافته شده از ابریشم طبع شاعر
لاله ها در دشت باید
خاوران باشد نی بوم نقاش کلام
باد نوروزی باید بسوزاند
پوست و گوشت زمستان سیاه
نی حریری که بادش بدهد اهل کلام .
من شاعر نیستم ، اگر بودم
رمانتیک نبودم هرگز
فرق است میان رمانس با آن
زائده مانده ز دوران قدیم .

کرم کن ای روز نو ، ای بهار هر ساله
با شور و شوق و قیام عاشقان
برَهان از قید و رنج استبداد
بهار آزادی ایران و خلق های اسیر جهان .

من پرستوی سفر کرده یی هستم
کز یاد نبرده است هرگز آشیان مألوفش .
ای جوانان وطن !
چهارشنبه سوری شما نباشد سالی یکبار
مثل کانون های شورشی
هر شبانه سوری بدهید
ایران را .   

















ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

زحمتکشان سختکوش و مفتخوران سفره خالی



                    
                   زحمتکشان سختکوش و مفتخوران سفره خالی

                                                                                            رحمان کریمی

   در عهد پر هرج و مرج و شیر تو شیر کهن که دنیا نه سازمان ملل داشت نه انواع کمسیون و نهادهای حقوق بشری و نه دیوان کیفری و جنایی بین المللی و نه کسی از کرامت انسانی و اینگونه حرف های دهان پر کن یامفت می زد و همه چیز بر محور زور و سود و دروغ در گردش بود در شهر بلخ بیگناهی که تنها گناهش سینه سپر کردن جلو زورگوی بود ، به دیوان عدالت بردند. قاضی پرسید : این نعره های مستانه از تو بود ؟ جواب داد : از حق بود اما از گلوی من بیرون آمد. قاضی باز پرسید : حتا وقتی که در پشت اتاق دادگاه در محاصره داروغه های مسلح هستی ! جواب داد که : اگر عدالت باشد حق را از داروغه ها چه باک . قاضی حکم به زندان و تازیانه اش داد تا معنی ترس را بداند . محکوم گفت : چون به حق درآمدم این را خوانده بودم. قاضی برآشفت و گفت : حکم می دهم بردارت کنند با سنگسار خلایق . مرد گفت : ای قاضی غازی ! اوباش مجری حکم تو اند و نه خلایق که با منند و جرأت اظهارشان نیست .
  این را به مصداق مقاومت ایران و شهامت مبارزاتی آن گفتم . مقاومتی که نه برای فصل های خاص با انتظارات خام و میوه چینی به میدان مبارزه آمد بل مقاومتی که می دانست چه راه دشوار طولانی و سراسر آسیب و زیان در پیش دارد. یعنی از آغاز پیه همه مصایب و صدمات احتمالی را به تن مالیده بود . البته در علم مبارزاتی این فداکاری آگاهانه بدان معنا نیست که برای مقابله با دشمن و موازنه وجود از امکانات ریز و درشت بین المللی استفاده نکند . رهبر مقاومت به درستی گفت که « کس نخارد ... » . راز و رمز پایداری مقاومت در میزان پتانسیل پر دینامیک خود است و بنابراین اگر فصل بهار هم به ناگهان زمستان سخت سیاه شود ، مقاومت سرفراز ایران غافلگیر نخواهد شد. و اگر زمستان چنان بنماید که انگار بهاری در خود دارد ، آب از دهان ذوق زدگی مقاومت ایران جاری نمی شود ، دست و پای خود را گم نمی کند ، اتکای به خود و خلق خود را از دست نمی دهد چنانکه از زمان دولت آقای ترامپ دیگران سر از پا نشناخته ، آستین ها را بالا روفته و دهان طمع را گشوده که یا صاحب سفره شوند یا جایی در پای سفره پیدا کنند. چون نیک بنگریم این جماعت ظاهربین که فاقد تشخیص و تحلیل واقعی سیاسی هستند باورشان شد و انگار هنوز هم در شدن است که با آمدن دولت جدید آمریکا ، رژیم کلاغ پر می شود. وقتی اصحاب حریص آقای رضا پهلوی هی از بی عملی و بی برنامگی او شکوه ها می کنند ، آن بنده خدای ول معطل انجمن « ققنوس » اعلام می کند یعنی متخصصان ، تکنوکرات ها بیایید برای دوره بعد از ملایان برنامه ریزی کنیم !! . خر نخریده را افسار بستن به این می گویند. باید یکی پیدا شود به آقازاده بگوید تو و حضراتت با ققنوس چکار ؟ ملایان به حد کافی واژگان را لوث و قلب معنی کرده اند ، تو هم آری ؟ انجمن شما باید انجمن کبوتران خانگی باشد و نه ققنوس که مصداق زنده سیاسی آن مقاومت ایران است .
   درست است که امروز رژیم جنایتکار و دغلباز ملایان حکم گلوله باروت نم کشیده یی دارد که برسر شمشیر دو تیغه یی اظهار وجود می کند. یک تیغه نیروهای مسلح بی رحم خودش و یک تیغه هم سیاست دوپهلوی استعمار ولی برای برانداختن آن قدرت از خود گذشته می خواهد ، صبر و حوصله فوق ایوبی می خواهد ، جان و هستی دادن های بی دریغ می خواهد ، همان چیزهایی می خواهد که در شمایان نیست و چون نیست ، آنان را که هست بدتر از رژیم در بوق گرمابه تان می کنید. دیر یا زود رژیم یا سرنگون می شود به اراده و همت خلق و نیروی پیشتاز آن یا سر انجام به حکم ماهیت ضد خلقی و تاریخی و فساد فراگیر ناعلاجش در خود فروخواهد ریخت . بهتر آن باشد که اجالتا پهلوان پنبه ها در خانه های خود به فراغت ، استراحت بفرمایند.  
                         



















ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed