۱۳۹۸ شهریور ۷, پنجشنبه

رمانتیسم سیاسی دل یک تبعیدی


               رمانتیسم سیاسی دل یک تبعیدی *

                                                          رحمان کریمی

دل می خواهد
عنان از کف داده
به دور از این سیاره بی رحم ناعادل
سر بر بیابان های بعید بگذارد
او باشد و چاهساری و
حکایت های درد و رنج ملتی .

دل می خواهد
قسّام صداقت بود و عدالتی
فرو می افکند هرچه نقاب دروغ را .
« من » ها را مستحیل می کرد
میان حس و فهم فروتنان مبارز
تا قانع شود هر کس به توان و سهم خود
تا واژگان ، چونان روسپیان
چابک بیان خام هر کس و ناکسی
نباشد.

دل می خواهد
حقیقت هر آدم
مثل لباس تنش پیدا بود
تا فریب و زیان راستان
بسی کمتر بود.

دل می خواهد
از موحدی می خواست
تا بگوید او به احدش :
اگر هستی ، دیگر بس است
بیا و میز زمین را
به آیین بهتری بچین .

دل می خواهد
میان رقابت موقر سرمایه
با گلوی زخم آگین گرسنگان جهان
برمی خاست به ندای خاموشان :
به کجای زندگی رسیده اید
که در این گَردان حجیمِ ضخیمِ بدمرام
به خاموشی خود ، رها گذاشته اید
هرچه گلهٌ گرگ ها را .

دل می خواهد
به گلستان های سرمایه های تاراجی برود
بذری بریزد از جنس شوره زاران فقیر
با هر وجب خار مغیلانی و آموزه یی
برای شیپور بیداری .

دل می خواهد
بر بام جهان برآید به غریوی رعد آسا
ــ چونان نمادین صور اسرافیل اسطوره یی ــ
بی واژگان هرجایی بپرسد :
مگر فداکاران بهتر زیستن را گناهی ست کبیر ؟
مگر خوشچرانان بلغمی
همانا شایستگان بهشت تو اند ؟

دل می خواهد
می دانست زبان این چرخان چراگاه ها و چلیپاها را
تا بگویدش حدیث عاشقان خاوران را
رفتند و چه بی رگان جهان
که انگار بی خبر ماندند.

دل می خواهد
زورمندی بود تا پشت سکوت و تسلیم را
چنان برخاک حقارت می افکند
تا دیگر برنخیزد هرگز .

دل می خواهد
به بزرگ زندان میهنش برود
یقه دران و اشکریزان و توفنده
که اینجا ستمدیدگان مظلوم بیشترند
یا ظالمان ستمگر جنایت پیشه ؟

دل می خواهد
که در فردای ظفرنمون ایران
دل ها به وحدت و مهر و همیاری
گل های زینت بخش گلستان باشند
تا باغبانان از یاد مبرند
جانثاری های بی دریغ امروز را
چنان کنند به هوشیاری نیکخویان
که عذاب شکست های روزگاران
رسد به پایانش .

·       بخشی از یک منظومه

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

انشا نویسی « اقلیت » از روی دست وزارت بدنام و بریده مزدوران حقیرش



      
       انشا نویسی « اقلیت » از روی دست وزارت بدنام و بریده مزدوران حقیرش

                                                                                                رحمان کریمی

ـــ حیرت مکنید از تشبثات رژیم و خائنان
که ما با نبرد تعیین کننده نهایی تز و
آنتی تز تاریخ کهنسال و پر از حادثه
ایران رو در روییم. بالاخره رنج این
سرانجام که منجر به آغاز عصر
نوین تحول و سازندگی و آزادی
خواهد شد به تحملش می ارزد.
ـــ بگذار بی ارزشان و ارزش از
دست دادگان هم ، صف خود را به طور
کامل آشکار کنند که این از احکام
الزامی تاریخ است.
   
   بهتر است اول موقعیت متزلزل رژیم مفلوک ولایت فقیه در قبال مردم اسیر ایران و نیروی پیشتازنده آن مقاومت افتخار آفرین ایران را از زبان دو تا از رجّاله های صاحب منصب آنان بخوانیم تا بر حال و احوال نزار رژیم واقف شویم. برای اختصار دو تا انتخاب شده است وگرنه ازینگونه نمونه ها کم نیستند. سرتیپ پاسدار جلالی فرمانده پدافند می گوید : « رویا رویی کنونی با مجاهدین سخت تر از رویارویی در عملیات فروغ جاویدان است ». وزیر کشور رژیم : « هر حادثه یی می تواند به اتفاقی بزرگ منجر شود. من می گویم که خب ما شرایط امنیتی داخلی مان شرایط خوبی ست ( نخواسته است بگوید نیروهای سرکوبگر در آماده باش و هوشیاری اند ) اما این نباید ما را بگونه یی غفلت زده بکند و اعتراضات را نبینیم ، نارضایتی را نبینیم ، پیشگیری نکنیم ( یعنی کنترل و سرکوب بیشتر)  ». تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل .
      این رجّاله های فلک زده گناهی ندارند. گناه از مقاومت ایران است که نمی گذارد حتا یک روز آب خوشِ بی دلهره از حلق گشاد آنها پایین برود. چقدر خوب است آدم مثل سازمان نُقلی اقلیت چپه شده چپ نمای این صداهای آزاردهنده رژیم را ناشنیده بگیرد اما چشم هیز بخیلش تحرکات ، تظاهرات شکوهمند مقاومت ایران را در پایتخت های عمده جهان غرب ببیند و مثل رژیم بسوزد. از من بشنوید که این مفلوجان منحرف شده همچون رژیم حق دارند و گناهش به گردن مجاهدان و مبارزان است ! . آخر آزار سنگین و بی سابقه موجب فرسودگی جان و روان و بی قراری هر آدم مسخ شده یی هم می شود. اگر از سرپیسی و درماندگی و بی خاصیتی این شلغم های نقلی سرد شده در زمستان سیاسی ایران حرفی می زنند یا گافی می خورند باید به وضع رقت بارشان رحم آورد و به آنان حق داد که بگویند این سلسله تظاهرات عظیم یک نمایش بی مزه از ناچاری ست ! . حالا چطور در دهان فرمانده هان و مقامات رژیم ، زهر هلاهل آمده که داد و هوارشان را بلند کرده ، من نمی دانم و لابد « اقلیت » اصلا نمی داند ! . بیچاره هایی که از شدت چپه شدن ، چپل از راست برآمده اند نمی توانند حواس جمعی داشته باشند که اگر به هوای روحبخش به منجلابی نزدیک شده بودند بهتر از گنداب عالم آزار رژیم اوباش فاشیستی ولایت فقیه فضیح و فجیع فاسد فریبکار می بود. می فهمیدند که در کوردلی و دنائت و جهالت روی دست آن تبهکاران بلند شده اند. چرا ؟ آنان از هیبت و شکوه و جلال تظاهراتی مقاومت ایران از سوز و درد به اعتراف افتاده اند و این نُقلی ها نه تنها انکار می کنند که لوث هم می نمایند. پس جا دارد حاج آغا علوی وزیر اطلاعات بدنام رژیم معرفت بخرج دهد و تعدادی مدال درجه یک فقاهتی برای این « رفقای » سینه چاک بفرستد تا موجب تشویق و رفع تشویش خاطر شود.
   خواننده گرامی باید بداند که انقلابی نباید خود را در خیابان آفتابی کند. باید برود پشت کامپیوتر اتاقش بنشیند و مشق و تمرین انقلابی تر شدن بکند. تعجب نکنید ! در عصر ملایان خیلی چیزها جا به جا شده و خیلی مهره ها در خانه خود ننشسته اند ، خیلی ها آبرو از دست داده اند. همه نوعش را داریم. میان روشنفکران قلابی هم داریم. رژیم ولایت فقیه جا به جای جامعه ایران در داخل و خارج ، لجنزارها راه انداخته است. هیچ رژیم دیکتاتوری تا به حد اینان نمی توانست فساد را هوای تنفسی کند. هرکس در این هوا با ریه های سالم ماند حتما مجرم و گناهکار است. مشکوک و وابسته به هوایی دیگر است. باید به همت مردم دربند ایران و مقاومت سرفراز ایران ، این رجاله های محیل گورشان را گم کنند تا اسناد و مدارک چهل سال بیرون بیاید و سیه روی کند هرکه و هر جریان و محفلی که غش داشته استه.
   این پیر به عنوان یک هوادار تنبل مقاومت ایران به شهادت مهره های رژیم که در بن بست ناچاری به اعتراف درآمده اند ، به هوادار بودن خود می بالم و آشکارا می گویم که با خائنان سر جدال دارم.            
  








ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed