۱۳۸۹ فروردین ۹, دوشنبه

دو کوتاه نثر عهد فجیع ولایت فضیح وقیح ملایان

دو کوتاه نثر عهد فجیع ولایت فضیح وقیح ملایان

رحمان کریمی

ــ 1 ــ

ملایی حکومتی ، گوش پسر را کشیده که شنیده ام دنبال دختر همسایه می افتی . پسر خود وگوش را از چنگ پدر

رهانید . چند قدم فاصله گرفت و گفت :

ــ این دختر همسایه بود که به دعوا ، مرا دنبال کرد که :

ــ جلو بابات بگیر تا دیگر دنبال مامان من نیافتد .

ملا ، غضبناک و برآشفته پی پسر افتاد که :

ــ ای حلالزاده حرام خوار ! من صیغه را می خوانم تا حرام را حلال کنم . تو چه می خوانی ؟

پسر که داشت از خانه بیرون می زد ، جواب داد :

ــ اسم تو و نظام مقدس را می خوانم که روی سنگ بگذاری از ترس آب می شود .

ــ 2 ــ

ملایی حکومتی که از خشم و خروش و قیام جوانان دل تو دلش نبود ، بی مهابا یقه رهگذری را گرفت که :

ــ آیا ما به گردن خلایق حقی داریم یا نه ؟

مرد گفت :

ــ آغا ! خیلی هم حق دارید . امتی لایق باید تا چون شمایی را شایق باشد و شاکر .

ملا که از غیظ و غضب ونیش و لغز دیگران به تنگ آمده بود ذوق زده ، مخاطب را بغل گرفت که :

ــ رحمت خدا و رهبر معظم برتو باد که کیان اسلام و مردان خدا را پاس می داری .

عابر گفت :

ــ ما نعمت و رحمت را با هم داریم که از خدا پرستی به شیطان پرستی رسیده ایم !

ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

0 نظرات: