عشق و حقیقت
رحمان کریمی
حالت عشق همانا چو
یکی جان خراب است
دیوانه ترین مست که
مغروق شراب است
یا پیر دل افروخته تر
از آتش و تـُندر
گویی که هنوزش در
ایام شباب است
دلخسته نباشیم ز
ناسازی ایام جفاکار
هر سوخته دلی بینی در
رنج و عذاب است
از صافی دل چون گذری
پاک و مصفا
هر وسوسه ی نام و جاه
عین سراب است
گلگونی آفاق وطن از
رنگ شفق نیست
بل خون شهیدان فرو
ریخته به رخسار شهاب است
دلخوشِ غفلت و جنجالی
ایام مشو ای جاهل !
جای هر مسروقه ی
مصنوعه بر بام خراب است
درویش صفت گر که
بمانیم به اندیشه ی صادق
اندیشه خودش ، خوب
ترین پیش جناب است
این خصم دغلکار که
امروزه بتابد به تباهی
بر موج خروشان زمان
عین حباب است
آموخته است رحمان از
فطرت خود عمری
اما ، آموزه ی پاکان
لیبرتی ، همان حکمت ناب است
18 نوامبر 2014
0 نظرات:
ارسال یک نظر