زمینه های خیانت از زندان تا بدون زندان و شکنجه
رحمان کریمی
هر مفهوم عینی یا ذهنی و ادراکی بشر در تمیز و
تشخیص و لاجرم داوری و تأیید یا رد ، تابع الزامات مختلف است ؛ از خمیرمایه درونی
و فطری انسان تا تأثیر گذاری مجموعه ی شرایط غالب زمانی در حوزه بومی و جهانی .
اگر همه چیز در ظرفیت زمان و مکان شکل می گیرد، پس باید درک روشن تر و واقع بینانه
تری از زمان داشت . انسانی که حیات او اجتماعی می گذرد و نه فردی هر چند در اجتماع
، زمان برایش طولی و مضرس و مواج است و برای فرد خودگرا همچون ساعتی که روی مچ دست
دارد یا بالای ستون ها و برج ها آن را می بیند و با برنامه خود در شتاب یا کندی
حرکت ملاحظه می کند . آدم موجودی ست کلا پیچیده و لایه لایه و مستعد انواع چهره
پردازی ها و فریبکاری ها . آدم در عرصه اجتماعی و مناسبات متغیر اجتماعی ، بندرت با
یک صفت و یک چهره ظاهر می شود. تغییر نیاز به تعریف دارد که بر چه پایه و انگیزه
دگرگون شده است . یکی از اشکالات عمده مردم ما از خواص تا عوام ، مقطعی زیستن و
مقطعی اندیشیدن و قضاوت کردن است. و دیگر آنکه به دلیل همین مقطعی بودن، از جامع و
ژرفنگری غافل می مانیم . نگارنده واقعا در تلاطم و تلألوهای روزگار بجایی رسیده
است که نه تنها به اعتبار واژگان شک می کند که حتا به هویت خود. آسان ترین و دم
دست ترین ابزار اظهار وجود از موضع حق تا ناحق ، کلمات شده اند. ظالم حاکم از همان
واژگان استفاده می کند که مظلوم به ناحق محکوم . اگر با مال و ملک و مقام می توان
آدم خرید ، اما واژگان استعداد غریبی برای فریفتن و مظلوم نمایی و ننه من غریبم
بازی در آوردن ها . بنا براین در صحرای محشر کاربرد واژگان ، چاره یی نیست که به
عمل نگاه کنیم و مقصد آن و تأثیر آن که در جهت مستقیم یا غیرمستقیم ظالم حاکم است
یا مظلوم هرچند در توفان گرفتاری های خود، اشتباهاتی هم داشته باشد . من نمی دانم
در این جهان بشری از آغاز تا به امروز چه کسی مبرا از اشتباهات بوده و هست ؟ یکبار
نوشتم که اگر بخواهیم به حساب خدا هم برسیم ، می توانیم برایش پرونده یی قطور
بسازیم . عرصه مبارزاتی ، روزمره است . کسی نمی تواند نان گذشته اش را به حساب
خطاکاری های امروزش ، به سرفرازی و اطمینان خاطر و حق به جانب ؛ تناول بفرماید .
من به اسطوره ها نمی روم . نمونه هایی از دوره حیاتی خود ارائه می کنم : « محمد
بهرامی » از اعضای فعال حزب کمونیست بود پیش از تشکیل حزب توده . او در 1310 شمسی دستگیر شد. پلیس رضاشاه او را در 1316 در
زندان قصر تهران در ردیف گروه تقی ارانی آورد. بهرامی بعد از آزادی به حزب توده
پیوست و تا آنجا رشد کرد و شاخص شد به طوریکه در 1332 دبیرکل حزب توده بود . بعد
از کودتای بیست و هشتم مرداد که دستگیر شد ، پیش از آنکه به فرمانداری نظامی برسد
، مخفیگاه کمیته ایالتی تهران را که در یکجا جلسه داشتند ، لو داد. دکتر مرتضا یزدی هم جزو پنجاه و سه نفر بود و
بعد هم از رهبران تراز اول حزب توده. او نیز در زندان زرد کرد و برای عفو یا تخفیف
محکومیت به پیشگاه همایونی نامه نوشت. من سال 1342 او را در تهران دیدم که خود
داستانی دارد و ذکر آن در اینجا موجب اطناب کلام می شود. از این قبیل مبارزان با
سابقه ارفع و ارشد که خراب کردند کم نبودند . همگی یا عضو کمیته مرکزی و یا کمیته
ایالتی تهران . فرصتی باشد لازم است از مقاومان بی مرتبه و ادعای آن سال ها هم
یادی کرد . یکی از دستگیر شدگان در تهران فردی بود بنام « زرندی » . او نیز از
پایین حوزه ها نبود . دستگیر که شد ، شب ها در جیپ فرمانداری نظامی به شکار توده
یی ها یعنی هم مسلکان خود می رفت . در یک اتفاق ، وجدان به فروش رفته اش به او باز
می گردد. در یکی از همان شب ها فرار می کند و به حزب در مسکو نامه می نویسد که در
زندان به من گفتند که فلانی در غیاب تو با زنت رابطه داشته است و این بود که به
ورطه خیانت کشانده شدم . اینک فهمیده ام که تهمتی بیش نبوده است . می خواهم به حزب
بپیوندم و خیانتم را جبران کنم .
با آمدن کیا نوری به تهران و دخیل بستن به
خمینی ، بخشی از افسران سازمان نظامی حزب توده که آزاد شده بودند به حزب پیوستند.
بعد از یورش به این حزب خائن خادم ، دبیرکل حزب کیانوری و مهدی پرتوی مسئول
تشکیلات مخفی و شمار دیگری چون محمد علی عمویی در زندان زانو می زنند تا آنجا که
علی عمویی « شو من » میز گرد امنیتی رژیم خمینی می شود و از رهبر و دیگران یقه
گیری می کند . کی ؟ عمویی که بیست و هفت سال زندان کشیده بود. عمویی تا به امروز
در مشاورت و همراهی با وزارت بدنام و ننگین اطلاعات رژیم است. حالا اگر او پز بدهد
که بیست و هفت سال زندان کشیده است باید خیانت امروزش را نادیده گرفت ؟ رضا شلتوکی
و تقی کی منش هم از افسران سازمان نظامی حزب بودند و بیست و هفت سال زندان تحمل
کردند ولی زیر بار ننگ تسلیم و همکاری با رژیم خمینی دجال خونخوار نرفتند و بر
چوبه تیرباران بوسه زدند. درود به روان پاک و رشید آنان . پس من نمی توانم امروزم
را پشت دیروزم پنهان کنم . و این است که می گوییم در روند پر تلاطم مبارزات سیاسی
، لوطی را حالا عشق است . حزب توده که به کودتا خورد و غرق بحران شد ، زندان ندیده
ها هم ، بسیارشان خیانت کردند . از جمله « منوچهر آذرنگ » و « مسعود ادب » که هر دو هر روزه در پی شکار مخلص بودند که در
اختفا بسرمی بردم . ایندو از فعالان سازمان جوانان بودند و خود من هم مسئول آنان و
هم رفیق صمیمی شان . نمونه ها بسیار است : « جعفر خسروی » بعد از کودتا ، بدون
دستگیری به خدمت رکن دو ارتش در آمد و شد شهردار فیروزآباد . « شاپور دشتی » نیز
بدون دستگیری به خدمت درآمد و شد نمانیده مجلس از فیروزآباد و بعد رییس دفتر جمشید
آموزگار در حزب رستاخیز . و کسانی هم داشتیم که با خیانت بجایی نرسیدند . یا غیرمستقیم
برای رژیم در مطبوعات قلم می زدند یا در خیابان ها قدم . تعجب نکردم که حزب توده
با علم و اطلاع بعد از استقرار خمینی ، جعفر خسروی را که دیگر مأمور رسمی ساواک
شده بود به عضویت پذیرفت . یک روز همو با وقاحت می خواست نشریه مردم را به من
بفروشد . گفتمش : برو که من بجای تو خجالت می کشم . اینها را فقط به عنوان نمونه
آوردم وگرنه فهرست کوتاهی نبودند.
جا دارد که از یک توده کـُش پیش از کودتا هم
یاد کنم که موجب عبرت و بصیرت است . زمان مصدق در شیراز دسته یی بود که خود را
گارد جنگی می خواندند . سرکرده آنها « سالک » نامی بود. شب های سه شنبه که ما با
فریاد نشریه جوانان دموکرات را در خیابان داریوش و زند شیراز می فروختیم ، با
چوبدستی حمله ور می شدند . می زدند و تحویل پلیسمان می دادند . آنان به نام زنده
یاد مصدق کبیر به خیابان می آمدند و حال آنکه وابسته به شهربانی بودند که با دربار
می بود. یکی از این دار ودسته « بنان » بود . بعد از کودتا خبر دستگیری او را
شنیدیم و به شدت تعجب کردیم . تا نگو که بنان واقعا یک مصدقی ست و به غفلت قاطی آن
دار و دسته که لات و لوت ها بودند ، شده بود . سالک واقعیت آن جوان را دریافته بود
و بنا براین دستگیرش کردند. دادستان ارتش سرهنگ نخجوان فرم استعفا و تنفرنامه از
حزب توده را می گذارد جلو بنان تا آن را پر و امضا کند و برود خانه . بنان می گوید
همه می دانند که من از توده کش ها بودم و تو می گویی از حزب توده استعفا بدهم ؟
دادستان ارتش می گوید می دانم ولی باید این فرم را پر و خودت را خلاص کنی . بنان
می گوید من دشمن توده یی ها هستم اما این فرم را پر نمی کنم زیرا به نفع تو و شاهت
تمام می شود. سه سال زندان کشید و توده یی بیرون آمد . او کنار خود فروختگان و
خودباختگان نرفته بود . همنشین توده یی های مقاوم مثل محمود جلیلی ، رضانیا ،
جلالزاده ، فضلی ، مهدی بهشتی و .... شده بود . بعدها شنیدم که به سازمان چریک های
فدایی خلق پیوسته است . بنان یک نمونه زنده از فطرت پاکی بود که حاضر نشد یک امضا
به نفع رژیم بدهد درحالیکه دشمن حزب توده هم بود.
و امروز ما با کسانی و آنهم در چنین رژیم
مخوفی ، روبرو هستیم که می خواهند همّ و غمّ و قوای ذهنی و قلمی خود را صرف مقابله
با سازمانی کنند که در صف مقدم مبارزه با تمامی قوا و بی وقفه ایستاده است و از ما
نیز می خواهند که آنان را تردامن ندانیم و نخوانیم . بعضی هم که گذشته خود را ضامن
و واسطه قرار می دهند تا امروزشان را توجیه کنند . اگر به فرض به قدر مثنوی هفتاد
من ، برای سازمان پر افتخار مجاهدین خلق و رهبران قهرمان آن ، خبط و خطا ردیف کنند
، من امتیازاتی غیرقابل انکار و همه در یک چشم انداز تاریخی و نه مقطعی دیده ام که
به این حضرات بی هیچ تهمت و کاربرد واژه یی ، می گویم ول معطل هستید . این کاروان
سر ایستادن ندارد تا مگر پای گور این رژیم اوباش فاشیستی مزور حاکم . کهنه شد و
زمانش دیری ست گذشته است که من نوعی دو جمله علیه رژیم بنویسم و توماری علیه
اپوزیسیون ، سیاه کنم . این سیاهی راه بجایی نخواهد برد جز به اعتبار و حیثیت خودم
. خوب است ضد رژیم بودن واقعی را و دشمنی با یک حزب یا سازمان سیاسی را از « بنان
» یاد بگیریم .
0 نظرات:
ارسال یک نظر