پنج سخن افزار کوتاه
رحمان کریمی
ــ 1 ــ
هرگز شاعر نبوده ام
پرغرور تاج نام آفرین
شاعری
ارزانی پرشمارانش باد
.
من کارگرکی واژه کشم
در فریاد
بر داربست عاصی
خاموشان میهنم
همین ..... و دیگر
هیچ .
ــ 2 ــ
مزن طبّال در این شام
غم انگیز
اگر که می زنی ، خلقی
بر انگیز
دلم بگرفته از این
خونین سیرک دوران
که ملایان در آن ، در
جست و در خیز
ــ 3 ــ
یقین دارم که دوران
در گذر هست
زمان آید که از امروز
برحذر هست
مشو در خویشتن از یأس
، محبوس
برون آ ای رفیقا !
وقت گذر هست
ــ 4 ــ
در مرز باد و
آتش
سرمای زمهریر است
بادا ! تو را
کرامت
ما را به آتش آور .
ــ 5 ــ
با طاقت شبانه
با هول هر کرانه
موجی ز خون و فریاد
هست از وطن نشانه .
1 نظرات:
damat garm va sarat khosh bad
looli vashe maghmoom
arman
ارسال یک نظر