رحمان کریمی
ــ 1 ــ
وصف هر
سبزه و گل
پیش ازین
نیز شده ست
وصف انسان
بکنیم
که هنوزش
به کران
پیدا نیست
.
ــ 2 ــ
گرچه شبنم
وار
بر برگ
خزان افتاده ایم
تابش
خورشید باید
ما نباشیم
، باک نیست .
ــ 3 ــ
نسیم به
قامت مهتاب
می وزد بی
تاب
مگر به ماه
و باغ
تکیه داده
یی امشب ؟
ــ 4 ــ
چشم بر هم
بزن
ای غنچه
نشکفتهٌ صبح
که تماشاگر
این باغ
به جان
منتظر است .
ــ 5 ــ
برنگیرید
دل از
وسوسهٌ شوق طلوع
پشت پرچین
سحر
زمزمه یی
در کار است .
ــ 6 ــ
در این
تفریق
ما جمع نمی
شویم
بر بام ما ،
هنوز
سراسر ،
هوا
یکی ست .
ــ 7 ــ
در خیابان
های شب
چشم از
چهارسوی
تاریک است
.
باید از
سمت شما
ما چراغی
گیریم .
ــ 8 ــ
ابرها
سترون و
آفاق پر
لهیب
بر خاکستر
نمور شعر
سایهٌ
دلگیر ما
هنوز
!
1 نظرات:
besyar ziba
zende bashed
arman
ارسال یک نظر