رحمان کریمی
دو شعر زیر با افتخار تقدیم
می کنم به خانم زهره محسنی پور نویسنده و نقاش هنرمند هوادار مقاومت ایران بپاس
ارزش های والای انسانی اش و رنج و دردی که همچون همزاد در ایام زندگی با او بوده و
هست.
درباران
می آید
با تن پوشی از گیاه و باد
زمزمه یی از جویباران موسیقی
ودهانی بسته از آواز .
با تن پوشی از گیاه و باد
زمزمه یی از جویباران موسیقی
ودهانی بسته از آواز .
در باران
می آید
سرانگشتان نحیفش شاخساران پرواز
وچشمانش :
کهکشانی ازازدحام ستاره ها و دریاها .
ردای خاوران را بردوش می گیرد
تا سواد غربت را بپوشاند .
با ترنّم باد بر دریاچه های نیلی
رنگین کمانی از جذبهً اصوات و الوان
به انزوای بُهت بادیه می برد
و آب گوارا ازحافظه می نوشد .
سرانگشتان نحیفش شاخساران پرواز
وچشمانش :
کهکشانی ازازدحام ستاره ها و دریاها .
ردای خاوران را بردوش می گیرد
تا سواد غربت را بپوشاند .
با ترنّم باد بر دریاچه های نیلی
رنگین کمانی از جذبهً اصوات و الوان
به انزوای بُهت بادیه می برد
و آب گوارا ازحافظه می نوشد .