ایــران مـن ، فــراز
آی فــراز آی !
رحمان کریمی
دیرگاهی
ست
یاران من
ایستاده
برستیغ رزم و رنج
تورا می
خوانند ،
تورا
ای ایران
من !
به
سربلندی و شرف
به عشق
عزم و رزم
فراز آی
فراز آی
فراز آی .
من
بس سال
هاست
که
برخونابه های دلت
گریه کرده
ام
فریادها کشیده ام
و
شعرهایم
را با بغض
به هر
اقصای جهان برده ام .
ای هرکلام
من نثار قدمت باد !
فراز آی
فراز آی
فراز آی .
قلم
بی قدم تو
ای
هرصدایت ، گاثه های زرتشت
چه حاصلش
که عمری
شراره
برکشد و
تو خاموش
بمانی .
فراز آی
فراز آی
فراز آی .
دیرگاهان
است
و دگرباره
طبل ها به
صدا در آمده اند
از نا
بکاران بگذر
با اهل
صفا ، به صفا برخیز
یاران تو
به انتظار ایستاده اند
فراز آی
فراز آی
فراز آی .
چه کاروان
ها رفتند و
ما بجا
مانده ایم
نشسته
برخاک و خواب و رؤیا .
تا تو چون
دریای توفانی
سرریز
غوغای خیابا ن ها نشوی
« دستی از
غیب »
برون نیاید
از جهان جنجالی .
زین خیال
خام بگذر
با دو دست
گشوده بر آفاق
با امواج
خروشان اشک و غریو و فریاد
فراز آی
فراز آی
فراز آی .
چگونه
برتابم
که تو
برنمی تابی به هر سپیده دم .
آه
براین
فلات خستهٌ عاصی
دل ،
اگر
خورشید شود
بی تو
تاریک است
، تاریک
با مشعل
آتشکده های دیرین ات
فراز آی
فراز آی
فراز آی .
گذشت سا
لیان دراز و
تو هنوزهم
نشسته یی
به انتظار
کیستی ؟
چیستی ؟
طبیب درد
تویی ، ای دوای من !
فراز آی
فراز آی
فراز آی
.
0 نظرات:
ارسال یک نظر