رحمان کریمی
صدای زخم باغ شنو
در صدای تیشهٌ باد
دهان هر دریچه ز وحشت
اگر چه بسته شده ست
دهان کوچک شعرت
خطابهٌ فریاد .
باغ گل انار
چون به خواب خاکستر
اندر شدم
باغ گل انار بودم
و تمامت معنی باستانی
آتش
در غبار به خاک خفته
زمین .
چون از جگرگاه سوخته
نعره بر هر ذره یی ،
توفان کردم
شگفتا شگفت
هزاران هزار جلوه های
میترایی
بی کفن اما خونین مال
و خروشنده
از چهار سوی انتظار
چنان به تابشی فروزان
برخاستند
که ندانستم چه بیهوده
می پندارم
سترونی فلات دیر پای
گرما دلان را.
اینک
ای امید افراشتگان
سرخ !
این پیر مانده در
پندار جوان خویشتن هنوز را
به فرزندی خویشتن
برگیرید
تا از خواب خاکستر
برخیزم به آتشی
که برنتابد هیچ
بازیگر خامکار سبک اندیش
کلام را .
17 مای 2014
0 نظرات:
ارسال یک نظر