نبرد بی امان استاد با عفریت مرگ ، سرانجام بپایان رسید و رفت
. اما او یاد خود وگنجینه گرانبهای هنری اش را برای ما و نسل های آینده به
جای گذارده است . وقتی بانوی بزرگوار هنرمندش ، ناهید خانم ، تلفنی گفت که
استاد دگرباره به بیمارستان برده شد ، به گریه افتادم و تلفن را قطع کردم .
دل می گفت او دیگر به خانه باز نخواهد گشت . دردا و دریغا که حرف و حس دل ،
درست آمد . قبلاً هم طی مقاله یی حول این گرانقدر استاد هنرمند مقاومت
ایران ، سخن گفته ام که با او از سال های حکومت زنده یاد دکتر مصدق ؛
افتخار دوستی وهمگامی داشته ام . تا حال مساعد شود برای نوشتاری دیگر ضمن
تقدیم تسلیت و تسلای خود و فرشته به ناهید همت آبادی بانوی هنر اُپرای
ایران و دو فرزند قهرمانش شهرام دراشرف و بهنام درلیبرتی و نیز یکایک اعضای
مقاومت سرفراز ایران، به جا می دانم که شعری را که درسال ۲۰۰۵ تقدیم آن
شاد روان کرده ام درزیر بیاورم.
تقدیم به : هنرمند نامدار قدیمی و پیشکسوت هنرمدرن نقاشی «استاد بهرام عالیوندی»
در پیــرســالـی هــم مـی تــوان
رحمان کریمی
در پیرسالی هم می توان
ردایی از آفتاب بردوش کشید
و
بدیدار جهان رفت :
فسردگان را با صفای دل گرمایی بخشید
دل شکستگان را با کلامی از مهر ، تسلایی داد .