۱۳۹۰ فروردین ۲۸, یکشنبه

در بـاد هــای ســرخ ســوگـوار




در بــا د هــا ی ســرخ ســوگــوا ر



رحمان کریمی



درباد های سرخ سوگوار


صدای بال بال عقابان در پرواز


بر گستره یی از زخم و خون و آماج گلوله ها


برمی آشوبد خواب پنبه دانه یی


اشترگرگان مست مستأصل را .



در بادهای سرخ سوگوار


صدای عزم پررزم سوگواران


پرده های تزویر را فرو می ریزد


تا جهانیان ببینند دو چهرگی سودا گران سود و سرمایه را .



در بادهای سرخ سوگوار


توفان گلوله ها و ترکش ها


از پس عبور از پیکرها


کمانه می کنند به سینه قاتلان و عاملان .



در بادهای سرخ سوگوار


گلگون سایه خفتهٌ عقابان نیز


صاعقه می شود پشت دریچه های بسته مشکوک .


اینک آراسته کنید رسوایی مضطرب خویشتن را


با بیانی دولهجه و گنگ و عوامفریب .



در بادهای سرخ سوگوار


عدالت ، رنگ پریده و پریشان و منقلب


شبنم شرم بر پیشانی ، تن رنجور و لرزان


در معابر و میادین بی خبر جهان


با منادیان و معترضان حق طلب


همصدایی می کند .


نگاهش آتشین و فریادهایش لرزاننده :


ــ هلا ای جویندگان و کوشندگان راه آزادی !


من نیز چون شمایان زندانی عذاب کشیده قدرت سرمایه ام


اگر شما از رفیع عزت پرغرور خویش


برنمی تابید تحقیر و خفت تسلیم


اما مرا همواره به سودایی و دسیسه یی


سرشکسته و تحقیر کرده اند .



در بادهای سرخ سوگوار


تسخیر خاک و درو دیوار چه آسان است


اما


تسخیر قهرمانان چه مشکل


به هرکجا که باشند همان دلاوران اشرفی اند .



در بادهای سرخ سوگوار


تبرها را از جان های آذین به برق گلوله ها


برگرفته اند و به جان سنگ ها افتاده اند


دژخیمان می دانند که چه پر بها گنجینه یی


در دل « مروارید » نهفته است


طلای ناب اندر طلای ناب ، رج گوهران بی مثال .


تا برکنده شود قلعه های جن و جادو


برکنید سنگ ها را که نام عقابان طلایی ما


برتارک کوهساران تاریخ نشسته است .



در بادهای سرخ سوگوار


طوطی وشان در مکتب خانه بی بی جانشان درکرانه تایمز


تلقینات همیشه را تکرار می کنند .


در کارگاه بزرگ ولایت عظمای سرمایه است


که می توان کلاغ های دهان دریده را رنگ طوطی زد .



در بادهای سرخ سوگوار


آنکه در جستجوی نام است یا مال و جاه


بیهوده جلا می دهد تا آستانه فردایان


پندار خام خویش را به جاودانگی .



در بادهای سرخ سوگوار


دلشکسته با فریاد های شکننده


به دیدار جهانیان بیا


تا جانیان نمانند بی حریف و خصم


تا ایران نماند در حسرت آبرو دهندگان خویش .



14 آپریل 2011







ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed

بـا فـرشــته بـود کـه ....


بــا فـــرشـــته بـــود کــه .....


رحمان کریمی



با فرشته بود که نخستین بهار دلنشین دلخواه را دیدار کردم .


با فرشته بود که از پی رنج و عذاب های بی تاب روز وروزگارانم


با مجاهدین خلق ، این حقیقت رهرو ؛ آشنا شدم .


با فرشته بود که مسعود و مریم را شناختم


و آن قدرت بی همتای اشرف قهرمان را


درایمان و ایستادگی های ناباور .



با آنکه هرگز از پای فتادگان نبودم ، اما


با فرشته بود که دل چنان درهوای بی قراری های رنج های بی فرجام


به لشکرگاه باغ نجیب اشرفی پر زد و رسم عاشقی آموخت .



چون از عادات مکرر دیرین برگذرم ، از خویشتن می پرسم :


به راستی بهار من در کجاست ؟ در کجای پندارهای فصل برفصل بشری ؟


ایا ای رفیقان همرزم و ای دوستان یکدل همدرد !


بهار من نه در باغ و گلزار خوش خیالان واژه پرداز خودنماست


نه در فصل مکرر بهاران هرساله


بهار من مسافر نیست ، یا هدیه یی به هرساله ، یکبار


بهار من فرشته ، چونان صفا و وفا و عزم ورزم اشرفی


یک ماندگار همواره در جوش و خروش و غوغای کیمیای آزادی


باغی پراز جاودانه گل های بی مثال و سراسر عطرافشان عشق وآوای جانبازان



هیا هی ، هیا هی ، هیا هی


طبل و دف و چنگ و نی


غلغل عشق است و فصل مردن دی



رفیقان ! در بهار من و فرشته و هرچه نیک نیک آیین


این یگانه اشرف است ، همه سرو قامت و سکندرسد


همه عاشق ، همه شوریده حال ملت خویش


همه سرباز ، همه جانباز ، همه بی باک


همه گوهر ، همه بی مثل ، همه یکتا



پس ای همه بیداران ، ای همه خفتگان در ترس عذاب !


اگرتان دل در هوای آزادی ست


خیزید و برکنید زبنیاد بساط استبداد .



25 آپریل 2011






ارسال به: Balatarin :: Donbaleh :: Twitter :: Facebook :: Greader :: Addthis to other :: Subscribe to Feed